الیاس
نویسه گردانی:
ʼLYAS
الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن احمد. ابن اثیر در زیر حوادث سنه ٔ 310 هَ . ق . گوید: وی بسال 310 هَ . ق . بر پدر خروج کرد و شکست خورد و بفرغانه رفت و در آنجا نیز دوباره خروج کرد و سی هزار سوار با وی گرد آمدند و قصد سمرقند داشت تا با سعید نصربن احمد جنگ کند و چون بسمرقند رسید شکست خورد. آنگاه برای نوبت سوم بجنگ برخاست و صاحب چاچ ابوالفضل بن ابی یوسف بکمک او شتافت ، لیکن باز منهزم شد وبه کاشغر آمد و بهنگام ولایت محمدبن مظفر بر فرغانه ،بدین شهر برگشت و سرانجام همین محمدبن مظفر از وی استمالت کرد و الیاس ببخارا رفت و از جانب نصربن احمدمورد اکرام قرار گرفت . (از کامل التواریخ ج 8 ص 49).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
چشمه ٔ الیاس . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ اِل ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشمه ٔ خضر و چشمه ٔ حیوان . کنایه از چشمه ٔ آب زندگانی . کنایه از ...
الیاس اوغلان . [ اِل ْ اُغ ْ ] (اِخ ) از سران لشکر توقتمش خان در جنگ با امیر تیمور گورکان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 462 شود.
الیاس نصیبینی . [ اِل ْ س ِ ن َ] (اِخ ) او راست : تاریخ الیاس که در سال 1008م . نوشته است . (از ایران در زمان ساسانیان چ 1332 ص 100).
الیاس کلیبولی . [ اِل ْ س ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به نیازی شود.
بتویل بن الیاس . [ ] (اِخ ) از مهتران کنعان بوده است : اسحاق ... از پس اسماعیل صدوبیست سال بزیست و خدای تعالی او را پیغامبری داد... و ز...