ام
نویسه گردانی:
ʼM
ام . [ اَ ] (پیشوند) اَن . علامت سلب است در مثال امرد و انبره بمعنی شتر بی مو، مثل این است که یکی سلب مرد و دیگری سلب بَرَگی است . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
ام الغزلان . [ اُم ْ مُل ْ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 54 هزارگزی خاور شادگان و 3 هزارگزی باختر ...
ام الغفاری . [ اُم ْمُل ْ غ ف ْ فا ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 24 هزارگزی باختری اهواز و دو هزارگزی را...
ام القناطر.[ اُم ْ مُل ْ ق َ طِ ] (اِخ ) پلی است در یک هزارگزی دریاچه ٔ طبریه که اکنون خراب است . (یادداشت مؤلف ).
ام الدرداء. [ اُم ْ مُدْ دَ ] (اِخ ) خیرة مکناة به ام الدرداءکبری . دختر ابوحدرد اسلمیه و زن ابوالدرداء از زنان فاضل بوده و احادیثی از پیغمبر اس...
ام الدرداء. [ اُم ْ مُدْ دَ ] (اِخ ) هجمیه اوصابیه مکناة به ام الدرداءصغری . صحابیه و زنی فقیه و دانشمند و پرهیزکار و خردمند بود. نخست زن ابی ...
ام العجایب . [ اُم ْ مُل ْ ع َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) چیز بسیار شگفت انگیز.
ام السویره . [ اُم ْ مُس ْ س ُ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبه ) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 40 هزارگزی شمال اهو...
ام الصبیان . [ اُم ْ مُص ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) ۞ کح بچگان ، و گویند بادی است که عارض کودکان شود و موجب غشی گردد و آن نزد اطباء صرع صفراوی ...
ام الهیولی . [ اُم ْ مُل ْ هََ لا ] (ع اِ مرکب ) در نزد صوفیان عبارت از لوح است . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
ام المؤید. [ اُم ْ مُل ْ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) زینت . دختر عبدالرحمن بن حسن جرجانی . زنی فقیه و محدث بود بسال 524 هَ . ق . در نیشابور متولد شد ...