ام
نویسه گردانی:
ʼM
ام . [ اُم م ] (اِ) گیشدر (گیاه ). رجوع به گیشدر شود.
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بن عم . [ ب ِ ع َ ] (اِ) مخفف ابن عم :همچو یکی یار زی رسول چرا بودآنکه برادرْش بود و بن عم و داماد.ناصرخسرو.
عم جزء. [ ع َم ْ م َ ج ُزْءْ ] (اِخ ) جزء سی ام ، یعنی قسمتی از قرآن کریم از سوره ٔ عم یتسائلون (سوره ٔ 78)تا پایان آن (سوره ٔ 114). این جزء ...
عم قزی . [ ع َ ق ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از عم عربی بمعنی عمو، برادر پدر و قز ترکی بمعنی دختر، و یاء نسبت . بر روی هم یعنی دخترعمو. عم زاده .
عم زاده . [ ع َ دَ / دِ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) پسرعمو. (ناظم الاطباء). پسرعم . پسر نیای پدری . دخترعمو. دختر نیای پدری : فرستاد کس نزد عم زاده خو...
عم نواله . [ ع َم ْ م َ ن َ ل ُ ه ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) شامل است نعمت و بخشش او. عام است کرم او. آن را پس از بردن نام ایزدتعالی می آورند.
عم صباحاً. [ ع ِ ص َ حَن ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یعنی صبح شما بخیر. (ناظم الاطباء). مخفف «اَنْعِم ْ صَباحاً».
استولبرگ آم هارز. [ اِ تُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ۞ موضعی در خطه ٔ ساکس آلمان در 80 هزارگزی شمال غربی شهر مرسبورگ و کاخ مخصوص کنت های استولبرگ ...