اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ام

نویسه گردانی: ʼM
ام . [ اَم م ] (ع مص ) آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). قصد کردن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (منتهی الارب ). || زدن ام الرأس . (منتهی الارب ). سر شکستن چنانکه به مغز رسد. (تاج المصادر بیهقی ). بر میان سر زدن . (مصادر زوزنی ). سر شکستن چنانکه نزدیک به دماغ رسد. || امامت کردن . (آنندراج ). امام بودن در همان حین که امام دیگری هست . همقطار و همکار بودن در امامت . (دزی ج 1). || (اِ) گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به این معنی در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
ام . [ اِ ] (اِخ ) ۞ مرکز ساووا ۞ واقع در ناحیه ٔ البرت ویل ۞ از کشور فرانسه . 1360 تن سکنه دارد.
ام . [ اُ ] (اِخ ) ۞ نام رودی است در ایالت تومسک از ناحیه ٔسیبری . رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ذیل اوم شود.
ا‌م به معنی:(EM) مکث، تانی
متخصّصان بهداشت روانی برای بر چسب گذاری رفتارهای نا هنجار در یک نظام طبقه بندی به توافق رسیده اند. محصول این توافق تحت عنوان یک کتاب مرجع تخصصی، یعنی ...
ام هشام . [اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر حارثةبن نعمان انصاری . اززنان صحابی بوده ، و او را ام هاشم نیز گفته اند. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحاب...
ام هشام . [ اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر هشام بن اسماعیل و مادر هشام بن عبدالملک خلیفه ٔ اموی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 310).
ام جامع. [ اُم ْ م ِ م ِ ] (ع اِ مرکب ) سفینه . کشتی . (از المرصع).
ام حرام . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر ملحان و خاله ٔ انس مالک و از زنان معاصر پیغمبر اسلام بود. در جزیره ٔ قبرس وفات یافت و در آنجا مدفون گ...
ام حمام . [ اُم ْ م ِ ح ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز با 75 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافی...
ام خامس . [ اُم ْ م ِ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زنی که پنج فرزند زاییده باشد. (از المرصع). رجوع به ام ثلاث شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷۴ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.