امر
نویسه گردانی:
ʼMR
امر. [ اَ ] (ع مص ) فرمودن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ترتیب عادل )(آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). ضد نهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دستور دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
آمر. [ م ِ ] (ع ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب امر. ج ، آمِرین . || (اِ) ششم روز از ایام عجوز یا چهارم روز آن .
عمر. [ ع َ ] (ع مص )دیر ماندن و زیستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود. ...
عمر. [ ع َ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، أعمار. رجوع به عُمرو عُمُر شود. گویند که عمر غیر از بقاء است ، زیرا عمر عبا...
عمر. [ع َ م َ ] (ع مص ) دیر ماندن و زیستن . (از اقرب الموارد). عَمر. عُمر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود.
عمر. [ ع َ م َ ] (ع اِ) دین و ملت . (منتهی الارب ). دین . (اقرب الموارد). || دستار که زن حرة بدان سر را پوشد، یا آنکه چون او را نه خِمار ب...
عمر. [ ع ُ ] (ع مص ) دیر ماندن و زیستن . (از منتهی الارب ). عَمر. رجوع به عَمر شود. || دیرداشتن . (از منتهی الارب ). عَمر. رجوع به عَمر شود.
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ) (دهار). حیات . (اقرب الموارد). زیست . زندگی . مدت حیات و زندگانی : چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک نما...
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) گوشت میان دو دندان ، یا گوشت بن دندان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت لثه . (از اقرب الموارد). || مسجد. (منتهی...
عمر. [ ع ُ م ُ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).ج ، أعمار. عُمر. عَمر. رجوع به عُمر و عَمر شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ عُمرة. رجوع به عمرة شود.