اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امر

نویسه گردانی: ʼMR
امر. [ اَ م َ ] (ع اِ) کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و از آن است : ما بالدار امر؛ کسی در خانه نیست . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
عمر ورانی . [ ع ُ م َ رِ ؟ ] (اِخ ) ابن بدربن سعید. رجوع به عمر موصلی (ابن بدربن ...) شود.
عمر هاشمی . [ ع ُ م َ رِ ش ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن ابی الخیر محمدبن محمدبن عبداﷲبن فهد قرشی هاشمی مکی . ملقب به نجم الدین ومشهور به ا...
عمر هباری . [ ع ُ م َ رِ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن منذر. رجوع به هباری (عمربن عبدالعزیزبن ...) شود.
عمر هباری . [ ع ُ م َ رِ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمر. رجوع به هباری (عمربن عبداﷲبن ...) شود.
عمر هوزنی . [ ع ُ م َ رِ هََزَ ] (اِخ ) ابن حسن هوزنی اشبیلی ، مکنی به ابوحفص . شاعر، عالم حدیث و سیاستمدار قرن پنجم هجری در اندلس بود. وی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عمر عقیلی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به ابن العدیم و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲ...) شود.
عمر عکبری . [ ع ُم َ رِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ عکبری ، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن مسلم . وی فقیه بود و درهشتم جمادی الاَّخ...
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعیدبن ابراهیم بن محمد زهری شافعی . مشهور به ابن حمامة. وی فقیه و از فرزندان سعدبن ابی ...
عمر شافعی . [ ع ُ م َ رِ ف ِ] (اِخ ) ابن ابراهیم عجمی . رجوع به عمر عجمی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.