اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امرء

نویسه گردانی: ʼMRʼ
امرء. [ اَ رَ ] (ع اِ) گرگ نر. (ناظم الاطباء). گرگ . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
تخت عمر. [ ت َ ت ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) از آبادیهای زیارت خواسته رود. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه ٔ وحید ص 171 شود.
عمر ایوبی . [ ع ُ م َ رِ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن شاهنشاه بن ایوب ایوبی . ملقب به تقی الدین و مظفر. وی برادرزاده ٔ سلطان صلاح الدین ، و شخصی شجا...
عمر بخاری . [ ع ُ م َ رِ ب ُ ] (اِخ ) ابن احمد. ملقب به تاج الشریعة. رجوع به عمر مجوبی شود.
عمر بخاری . [ ع ُم َ رِ ب ُ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به عمر لیثی شود.
عمر برمکی . [ ع ُ م َ رِ ب َ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن اسماعیل برمکی ، مکنی به ابوحفص . فقیه و محدث قرن چهارم هجری بود و در جمادی ...
عمر امینی . [ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصور امینی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به عزالدین و مشهور به ابن حاجب . محدث و جغرافیدان قرن ...
عمر اسیدی . [ ع ُ م َ رِ اُ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمیر. از بنی اسید، از بنی تمیم . وی از مردم شجاع روزگار بنی مروان بود که بسال 109 ه...
عمر انماری . [ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن سعد صحابی . رجوع به ابوکبشة (عمربن ...) شود.
علی عمر. [ ع َ ع ُ م َ ] (اِخ ) مصری . وی در سال 1287 هَ .ق . در ناحیه ٔ باجور مصر متولد شد و تحصیلات خود را در قاهره و انگلستان بپایان رساند و...
عمر ادلبی . [ ع ُ م َ رِ اِ ؟ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر عنز شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.