امرء
نویسه گردانی:
ʼMRʼ
امرء. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) گواراتر. گوارنده تر: والطبیخ الذی یکون فی قدور الذهب اغذی و امرء و اصح فی الجوف و اطیب . (میدانی ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خلیفه ٔ عبدی محدث . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد. رجوع به عمر ابزاری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سلمة. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عمر محمدبن یوسف بن یعقوب بغدادی ، مکنی به ابوالحسین . وی محدث ، لغوی ، نحوی و محاسب قرن سوم و چهارم هجری ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمد، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن شیخ . وی از اهالی رأس الجبل بود (1237 - 1329 هَ .ق ). او را رسائلی در مسائل...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم برمکی . رجوع به عمر برمکی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم عبدوی نیشابوری . رجوع به عمر عبدوی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی بکر شافعی . رجوع به عمر رازی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن احمد مصری . رجوع به عمر نشائی شود.