اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امرء

نویسه گردانی: ʼMRʼ
امرء. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) گواراتر. گوارنده تر: والطبیخ الذی یکون فی قدور الذهب اغذی و امرء و اصح فی الجوف و اطیب . (میدانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ذَبیان بطنی است از بکربن وائل از عدنانیه و آنان بنوعامربن ذبیان بن کنانةاند. (از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ذُهل بن ثعلبة، از بنی بکربن وائل از عدنان . جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عامربن صعصعة از هوازن از عدنانیة. جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن النخع از قحطان جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن عبداﷲ الزبیدی فقیه و عالم به حدیث و انساب و ایام و اشعار عرب بوده شعر هم می سرود. وی زادگاهش مدینه و س...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صعصعةبن معاویةبن بکر از قیس عیلان از عدنانیة. جد جاهلی است . از فرزندان او بطون بسیاری یاد کرده اند. (از الاعلام زر...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ضُبارة المری . از قائدان و سواران بود. مروان بن محمد برای جنگ با شیبان خارجی او را نزد خود طلبید و هفت هزار تن را در...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن طُفیل بن مالک بن جعفر العامری از بنی عامربن صعصعة. از شعرا و بزرگان عرب در جاهلیت بود. مولد و منشاء او به نجد بوده ...
عامر. [م ِ ] (اِخ ) ابن ظرب العدوانی حکیم و خطیب و از رؤسای جاهلیت بوده و او را ذوالحلم نیز میگفتند وی در میان اعراب نفوذ خاصی داشته اس...
عامر.[ م ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مکنی به ابوبرده از قضات کوفه بود و او را کرم و جود و محاسن بسیاری بوده است .وی به سال 103 هَ . ق . درگذشت ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.