اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امرء

نویسه گردانی: ʼMRʼ
امرء. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) گواراتر. گوارنده تر: والطبیخ الذی یکون فی قدور الذهب اغذی و امرء و اصح فی الجوف و اطیب . (میدانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
عمر نیشابوری . [ ع ُ م َ رِ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم . رجوع به عمر عبدوی شود.
عمر نیشابوری . [ ع ُ م َ رِ ن َ ] (اِخ ) ابن سلمة. رجوع به ابوحفص حداد شود.
نصفه عمر شدن . [ ن ِ ف َ / ف ِ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به نصف العمر شدن شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عمر فارسکوری . [ ع ُ م َ رِ رَ کو ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر فارسکوری . ادیب قرن دهم و یازدهم هجری بود که به سال 1018 هَ .ق . درگذشت . رجوع...
یقطن بن عامر. [ ی َ طَن ُ ن ُ م ِ ] (اِخ ) نخستین کسی است که به زبان عرب تکلم کرده است . یاقوت در معجم البلدان آرد: هشام گوید: پدرم گفت ...
قیس بنی عامر. [ ق َ ب َ م ِ ] (اِخ ) مجنون بن ملوح بن مزاحم عامری . شاعری است عاشق پیشه از مردم نجد. وی اگرچه دیوانه نبود، ولی به مجنون م...
غزوه ٔ ذی امر. [ غ َزْ وَ ی ِ اَم َرر ] (اِخ ) یا غزوه ٔ غطفان . رجوع به غطفان شود.
حایط بنی عامر. [ ی ِ طِ ب َ م ِ ] (اِخ ) محلی است نزدیک مکه که راه آن شعبی است ، میان دو کوه وآخر آن بطن عرفة است . رجوع به نزهةالقلوب ...
دیر ابن عامر. [ دَ رِ اِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) محل آن نامعلوم است و ذکر آن در اشعار عیاش الضبی آمده است . (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.