امقار
نویسه گردانی:
ʼMQAR
امقار. [ اِ ] (ع مص ) بسرکه پاکیزه کردن ماهی نمک زده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ماهی شور را در سرکه کردن . (مصادر زوزنی ). || بدمزه گردیدن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تلخ شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت تلخ شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شراب را برای کسی تلخ کردن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
امغار. [ اِ ] (ع مص ) بیرون آوردن خون و جز آن . || درگذرانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درگذرانیدن تیر را از نشانه . امراق ....
ام قار. [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (المرصع).