اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

املح

نویسه گردانی: ʼMLḤ
املح . [ اَ ل َ ] (ع ص ) سپید سیاهی آمیخته . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سپیدی اندک که بااو سیاهی آمیخته باشد. (از مؤید الفضلاء). || کبود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبودرنگ . (آنندراج ). گوسفندی که پشمش سفید و سیاه با هم آمیخته باشد. (آنندراج ). گویند: کبش املح و کبش املح العین . (ناظم الاطباء). و گویند: کبش املح و نعجة ملحاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کبش املح ؛ قوچ آمیخته سیاهی به سفیدی . (از شرح قاموس ). و گویند: رجل املح اللحیة؛ وقتی که سفیدی ریش از پیری نباشد، و گاهی در مورد «سفیدی ریش که از پیری باشد» نیز گویند. (از اقرب الموارد). || (ن تف ) نمکین تر. بانمک تر. (یادداشت مؤلف ). ملیح تر؛ نمکین تر. (ناظم الاطباء). ودر حدیث : است انا املح منه . (از یادداشت مؤلف ). ج ،امالح و مُلَح . (از المرجع). || سخت نمکدار. (مؤید الفضلاء). شورتر. || نمی که شب هنگام به سبزی و گیاهی می افتد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
امله سار. [ ] (اِ) بهندی گوگرد فارسی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به گوگرد شود.
جبل عاملة. [ ج َ ب َ ل ِ م ِ ل َ ] (اِخ ) نام کوهی است از توابع دمشق . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 200 شود.
عمله تیمور. [ ع َ م َ ل َ / ل ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوشتر شهرستان دزفول . 700 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ کرخه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.