اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امهار

نویسه گردانی: ʼMHAR
امهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مُهْر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کره های اسب . (از اقرب الموارد). رجوع به مُهْر شود. || ج ِ مَهْر کابینها. (از فرهنگ تازی بپارسی فروزانفر) (فرهنگ فارسی معین ). گویا از جمعهای ساختگی فارسی زبانان است . || ج ِ مُهْر. (معرب شده ). (یادداشت مؤلف ). غلط مشهور است ولی استعمال آن بسبب تداول عیبی ندارد. (بیست مقاله ٔ قزوینی ص 72 - 73، از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
امهار. [ اِ ] (ع مص ) کابین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کاوین کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کابین کردن زن...
امهار. [ اَ ] (اِخ ) ذات امهار؛ موضعی است در بادیه . (از معجم البلدان ).
امهار. [ اَ رَ ] (اِخ ) ۞ یکی از ایالات کشور حبشه واقع در شمال دریاچه ٔ تسانا ۞ . مرکز آن شهر غندارات است که در سابق پایتخت حبشه بود. (ا...
ام امهار. [ اُ م ْ م ِ اَ ](اِخ ) نام پشته ای است . رجوع به معجم البلدان شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.