اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ان

نویسه گردانی: ʼN
ان . [ اَ ] (ع حرف ) حرف مصدری است و فعل مضارع را در دو مورد نصب میدهد، نخست در ابتداء کلام مانند «ان تصوموا خیر لکم » (قرآن 184/2) که در محل رفع است . دوم بعد از لفظی که بر معنی غیر یقین دلالت میکند، در این صورت نیز در محل رفع است مانند «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم ». (قرآن 16/57). یا در محل نصب مانند «و ما کان هذا القرآن ان یفتری ». (قرآن 37/10). یا در محل جر مانند «من قبل ان یأتی احدکم الموت ». (قرآن 10/63). و گاهی فعل را جزم دهد مانند:
اذاما غدونا قال ولدان اهلنا
تعالوا الی ان یأتنا الصید نحطب ۞ .
و گاه فعل را مرفوع سازد چنانکه در قرائت ابن محیص است : «لمن اراد ان یتم الرضاعة». (قرآن 233/2). (از شرح قاموس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مخفف از أن َّ ثقیله است و در این هنگام بعد از فعل یقین یا فعلی که بمنزله ٔ یقین باشد واقع می شود و عمل نمیکند، مانند «علم ان سیکون منکم مرضی » (قرآن 20/73). و حسبوا ان لاتکون فتنة. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || مفسره است به معنی ای ، مانند «فاوحینا الیه ان اصنع الفلک » (قرآن 27/23) و آن بعد از جمله ای می آیدکه معنی قول در آن باشد غیر حروف آن . و گاهی حرف جربه آن داخل میشود مانند «کتبت الیه بان افعل ». || بطور زاید برای تأکید می آید، مانند «و لماجأت رسلنا لوطاً سی ٔ بهم » (قرآن 77/11) و آن بعد از لمای توقیتیه است . و نیز بین «لو» و فعل قسم آید، مانند:
فأقسم ان لو التقینا و انتم
لکان لکم یوم من الشر مظلم .
و ممکن است فعل قسم متروک باشد، مانند «اما واﷲ ان لو کنت حیاً». و همچنین بین کاف و مخفوض آن می آید مانند «کان ظبیة تعطو الی و ارق السلم » و آن نادر است و بعد از اذاآید مانند «فامهله حتی اذا ان کانه ». (از اقرب الموارد). و نیز به معنی شرط آید مانند اًن ْ و هم ماننداًن ْ برای نفی بکار رود. و همچنین «اذ» آید و گفته اند از آنست : «بل عجبوا ان جائهم منذر». (قرآن 2/50).و به معنی «لئلا» و گفته اند از آنست : «یبین اﷲ لکم ان تضلوا» (قرآن 176/4) و الصواب انها مصدریه تقدیره کراهة ان تضلوا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
آن دگر. [ دِ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) دیگری . والاَّخر : هر دو یک گوهرند لیک بطبعاین بیفسرد وآن دگر بگداخت .رودکی .
آن را. (ضمیر + حرف اضافه ) کسی را. آن کس را : این مدّعیان در طلبش بی خبرانندآن را که خبر شد خبری بازنیامد. سعدی .آن را که جای نیست همه ...
آن کسی . [ ک َ ] (صفت + ضمیر مبهم ) آن آدمی : بشیر آن کسی را که بودی نیازبدان خواسته دست بردی فراز. فردوسی .ترا آفرین از فریدون گردبزرگ آن...
آن دیگر. [ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) آن دگر. آن یک : که وقتی در بیابان مانده بودم او مرا بر شتری نشاند و از دست آن دیگر تازیانه خورده ام . (گ...
بی از آن . [ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون . بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم .ابوحنیفه ٔ اسکا...
این و آن . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، ضمیر مبهم مرکب ) اشاره بقریب و بعید. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم ). || تن و جان . || ظاهر و باطن . || اشخاص ...
از آن پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) بعد. سپس : دل و جنگ و کین را بیکسو نهادوز آن پس نکرد او ز پیکار یاد. فردوسی .وز آن پس بزرگان شدند انجمن ز آم...
از آن رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از آن سو. از آن طرف : هم آنگاه خسرو از آن روی ِ کوه پدید آمد از راه ، دور از گروه . فردوسی . || (ح...
آن تیس تن . [ تی ت ِ ] (اِخ ) ۞ نام فیلسوف یونانی متولد درآطینه (آتن )، تلمیذ سقراط و مؤسس و بانی طریقه ٔ کلبیون . و این طریقه خیر اعلی ر...
آن روزینه . [ زی ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) آن زمان : و آن روزینه شهر [ بخارا ] همانقدر بود که شهرستان است . (تاریخ بخارای نرشخی ).
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.