اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انبار

نویسه گردانی: ʼNBAR
انبار. [ اِم ْ ] (ع مص ) اَنبار ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند انبر الأنبار اًنباراً. (ناظم الاطباء). انبر الأنبار؛ یعنی بنا کرد انبار. (از شرح قاموس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
انبار. [ اَم ْ ] (اِ) ۞ جای انباشتن غله یا چیز دیگر. جای نگهداری کالا. آنجا که هیزم و غیره ذخیره کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ بازرگا...
انبار. [ اِم ْ ] (ق ) مخفف این بار. این مرتبه . (از آنندراج ) : مدتی دیگر بگذشت انبار مسجد بتمامی صد هرس رسانید. (فردوس المرشدیه ص 28 از فرهن...
انبار. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نِبْر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خانه ٔ گندم و جوو جز آن . (مهذب الاسماء). خرمنهای خوراک از...
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) الانبار. شهرکیست خرم و آبادان و بانعمت و بسیارمردم ،مستقر ابوالعباس امیرالمؤمنین آنجا بوده است . (حدود العالم ). از شه...
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) از شهرهای قدیم خراسان در ناحیه ٔ جوزجان بود. آنرا انبیر هم نوشته اند. بنا بنوشته ٔ ابن حوقل بفاصله ٔ یک روز از اشبورقا...
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد با 434 تن سکنه . آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، حبوب و صیف...
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو با 129 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ا...
انبار. [ ] (اِخ ) نام قصبه ای میان سرچاه و سمندیار بجنوب خراسان و شمال کرمان . (یادداشت مؤلف ).
آب انبار. [اَم ْ ] (اِ مرکب ) خانه ای در زیر قسمتی از بنا حفر کرده ذخیره کردن آب را. || پارگین . (ربنجنی ). || آبدان . آبگیر. تالاب . مصنع. ...
آب انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کازرون ببوشهر میان راهدار و برازجان در 1109100 گزی طهران .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.