انقاء
نویسه گردانی:
ʼNQAʼ
انقاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نقا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ج ِ نَقا، نَقْو، نِقْو. (از اقرب الموارد). ج ِ نَقْو، نِقو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ نِقْی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفردات کلمه شود.
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
انقاء. [ اِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || فربه شدن شتران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقر...
عانقاء. [ ن ِ ] (ع اِ) سوراخ کلاکموش . (از المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
انغاء. [ اِ ] (ع مص ) گفتن سخنی که فهمیده شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). القاء کردن سخن را. (از اقرب الموارد).
عنقاء. [ ع َ ] ۞ (ع ص ) مؤنث أعنق . زن درازگردن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). رجوع به اعنق شود. || (اِ) سختی ...
عنقاء. [ ع َ ] (اِخ ) پادشاهی بود از قضاعة. (منتهی الارب ).
عنقاء. [ ع َ ] (اِخ ) لقب ثعلبةبن عمروبن عامر ازدی ، بدان جهت که درازگردن بود. (منتهی الارب ).
عنقاء. [ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است فوق کوهی بلند. (منتهی الارب ). گویند تپه ای است بالای کوهی کوچک و مشرف ، که عبداﷲبن مجیب قتال چون شخصی...
انقع. [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) فرونشاننده تر مر تشنگی را. (ناظم الاطباء). تشنگی فرونشاننده تر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تسکین دهنده تر. (یادداشت ...
انقع. [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- امثال :انه لشراب بانقع . رجوع به نقع و منتهی الارب شود...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.