اود
نویسه گردانی:
ʼWD
اود. [ اَ ] (ع مص ) گرانبار کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). || گران شدن [ سنگین شدن ] (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف ). بدرد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). مایل گشتن آفتاب به آخر روز. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر). مایل بمشرق گردیدن [ چنانکه سایه ] . || خمیده و کج گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (حامص ) کجی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عود هندی . [ دِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ فرفیونیان که دارای شیره ٔ تلخ و سمی میباشد، و چون این شیره در مجاورت با ...
پی سی اوود. [ او، وَ دَ ] (اِخ ) نام محلی که بنا بر سنگ نبشته ٔ بیستون و آنچنان که داریوش بزرگ گوید گئوماتای مغ از آنجا برخاسته است . (ایران ...
عود ژاپنی . [ دِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است از تیره ٔ سبزی آساها که برخی از انواع آن بصورت درخت و یا درختچه میباشند و برخی هم ...
عود سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن عود. درآتش انداختن عود تا از آن بوی خوش آید : دوصد بنده تا مجمر افروختندبر او عودو عنبر همی سوختند. فر...
عود سوخته . [ دِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عودی که سوخته باشد، و ظاهراً آن را برای سپید کردن دندان بکار میبردند : مشرق به عود سوخته...
عود سیمین . [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صبحدم است . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). دم صبح . (ناظم الاطباء).
عود بلسان . [ دِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ درخت بلسان است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن )(از مخزن الادویة). عودالبلسان . رجوع به بلسان ...
گوارش عود. [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بگیرند سنبل و تخم کرفس و انیسون و مصطکی از هر یکی یک مثقال ، عود هندی خام سه مثقال ، قر...
عود گلابی . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سفید و سیاهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). عودو گلاب . رجو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.