اوفی
نویسه گردانی:
ʼWFY
اوفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) وافی تر: حظی اوفی و ذوقی اوفر از زندگانی برداشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). حق کسی را بتمام گزارنده تر. || باوفاتر. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عوفی . [ ع َ فی ی ] (ع ص ) نیازشده و داده شده . (ناظم الاطباء).
عوفی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عبدالرحمان بن عوف زهری که فرزندان او «عوفیون » خوانده میشدند. || منسوب به عوف بن سعدبن ظرب . ابو...
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) ابراهیم بن ابی بکربن اسماعیل دنابی عوفی ، از نسل عبدالرحمان بن عوف بود.وی حسابدان و عالم به فرائض بشمار میرفت . اصل ...
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) عطیةبن سعدبن جناده ٔ عوفی جدلی قیسی کوفی ، مکنی به ابوالحسن . از محدثان و شیعیان کوفه بود و چون حاضر به سب علی (ع ...
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) قاسم بن ثابت . رجوع به قاسم عوفی شود.
عوفی . [ ع َ ] (اِخ )محمدبن محمدبن علی بن عطیه ٔ عوفی اسکندری عاتکی ، مکنی به ابوعلی و ملقب به شمس الدین . وی از نسل عبدالرحمان بن عوف ب...
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد زیتونی عوفی ، ملقب به بدرالدین . از شافعیان مصر بود و بسال 831 هَ . ق . متولد شد. وی در قضاو خطبه و زجل مها...
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد عوفی بخاری ، ملقب به سدیدالدین یا نورالدین . از دانشمندان و نویسندگان مشهور ایران در اواخر قرن ششم و اوایل...
قاسم عوفی . [ س ِ ع َ ] (اِخ ) ابن ثابت بن حزم عوفی سرقسطی (255 - 302هَ . ق .)، مکنی به ابومحمد. دانشمند لغت و علم حدیث است . وی با پدر از ...
ابوالحسن عوفی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ع َ ] (اِخ ) علی بن رامساس . شهرزوری گوید او حکیمی صاحب تآلیف و یکی از چند تن نویسندگان رسائل اخوان ال...