اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اهل

نویسه گردانی: ʼHL
اهل . [اَ ] (ع مص ) کتخدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زن خواستن و با اهل شدن . (منتهی الارب ). تزویج کردن . زن گرفتن . (از اقرب الموارد). || بزوجیت و زنی دادن زن را. (از اقرب الموارد). || سزاواری . || انس گرفتن . ۞ (آنندراج ) (غیاث اللغات ). انس گرفتن به چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(عبارت قرآنی) هریک از پیروان ادیان برخوردار از کتاب الهی شامل اسلام مسیحیت آیین یهود و دین زرتشت
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اهل شهود. [ اَ ل ِ ش ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل کشف . مقابل اهل عیان .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اهل نعیم . [ اَ ل ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ساکنان بهشت . (آنندراج ).
اهل نفاق . [ اَ ل ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریاکار. منافق . دوروی . مرائی .
اهل مروت .[ اَ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوانمرد. باگذشت . بامروت : آنکه به خمول راضی گردد... نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ...
اهل معنی . [ اَ ل ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل اهل صورت و ظاهر. اهل حقیقت . آنکه به معنی و باطن توجه دارد: اهل معنی همه یکجا جم...
اهل نشست . [اَ ل ِ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از درویشان و گوشه نشینان و تارک دنیا باشد. (هفت قلزم ) (برهان ). گوشه نشین و تارک ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.