اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اهل

نویسه گردانی: ʼHL
اهل . [اَ ] (ع مص ) کتخدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زن خواستن و با اهل شدن . (منتهی الارب ). تزویج کردن . زن گرفتن . (از اقرب الموارد). || بزوجیت و زنی دادن زن را. (از اقرب الموارد). || سزاواری . || انس گرفتن . ۞ (آنندراج ) (غیاث اللغات ). انس گرفتن به چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اهل درون . [ اَ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اولیاء و مقرب و خواص و محرم اسرار است . (هفت قلزم ). مقرب و خواص و محرم اسرار. (ن...
اهل دیده . [ اَ ل ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل بصیرت : گر دیده یک اهل دیده بودی دل مژده پذیر دیده بودی .خاقانی .
اهل دیوان . [ اَ ل ِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مشیر دولت و وزیر سلطنت . (آنندراج ). دیوانی . مستخدم دیوان . کسی که در دستگاه دولت وظیفه ا...
اهل رؤیت . [ اَ ل ِ رُ ءْ ی َ ] (اِخ ) عموم فرقی که بدیدار حق تعالی در دنیا یا آخرت معتقد بوده اند. (خاندان نوبختی ص 251).
اهل اهواء. [ اَ ل ِ اَهَْ ] (اِخ ) اهل قبله را گویند که در عقیده با اهل سنت مخالف باشند. و آنان عبارتند از: جبریه ، قدریه ، روافض ، خوارج ، م...
اهل تعطیل . [ اَ ل ِ ت َ ] (اِخ ) دهریان . آن مردم که گویند عالم قدیم است و او را صانع نیست بل صانع موالید افلاک و انجم است که همیشه بود...
اهل تفریط. [ اَ ل ِ ت َ ] (اِخ ) فرقی از شیعه که خداوند را به یک تن از مخلوق تشبیه میکنند و آنانرا مشبهه و اهل تقصیر نیز گویند. (خاندان نو...
اهل بصیرت . [ اَ ل ِ ب َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانا. صاحب نظر. (آنندراج ). و رجوع به اهل شود.
اهل شریعت . [ اَ ل ِ ش َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) متشرعین . پیروان شریعت . مقابل اهل حکمت : اندرین روزگار غالب خلق روی از دین حق گردا...
اهل شمشیر. [ اَ ل ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب شمشیر. شمشیرزن . رزمجو. سپاهی . مقابل اهل قلم .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.