اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ایما

نویسه گردانی: ʼYMA
ایما. (ع مص ) ایماء. (از فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی اشاره و نشان دادن به انگشت و جز آن . (ناظم الاطباء). اشاره . (فرهنگ فارسی معین ) :
نهاده جهان و فلک چشم و گوش
بایما و فرمان خسرو ملک .

مسعودسعد.


غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل .

مولوی .


- ایما کردن ؛ ایما و اشاره کردن نشان دادن با دست و سر و جزآن و به رمز بیان کردن . (ناظم الاطباء) :
دریابد اگر بدل کنی فکرت
بشتابد اگر کنی به چشم ایما.

مسعودسعد.


و رجوع به ایماء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ایما. [ اَ ] (ع حرف ) صاحب منتهی الارب در ذیل «اما» آرد: گاهی بجهت ثقل تضعیف میم اول آن را به یا بدل کنند چنانکه در قول عمربن ربیعة آم...
ایما. [ اَی ْ ی َ ](ع ص ) کلمه ایست دال بر معنی کمال و همیشه صفت نکره واقع میشود. مانند: مررت برجل ایما رجل ؛ یعنی گذشتم بر مردی که کامل...
ایما. (ضمیر) ضمیر اشاره به جمع متکلم معالغیر ضمیر شخصی منفصل . (فرهنگ فارسی معین ) : اکنون ایشان را و ما را جان همی کند یا نه ایما ماند و ن...
ایماء. (ع مص ) (از «وم ء») اشاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ) (تاج المصادر بیهقی )....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ایم ا. [ اَ مُل ْ لاه ] (ع سوگند) قسم بخدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ٔ قسم . یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.