اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

این

نویسه گردانی: ʼYN
این . [ اَ ن َ ] (ع اِ) یکی از مقولات نه گانه ٔعرض است در فلسفه و منطق و آن بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص ۞ . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی و آن عبارت از بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص . بعضی میگویند: «این » عبارت از نسبت چیزی است بمکانی . شیخ میگوید:«این » بر دو قسم است یکی حقیقی که عبارت از بودن شی ٔ است در مکان معین و محدود و مخصوص بخود و دیگری غیرحقیقی و آن عبارت از بودن شی ٔ است در مکان بزرگتر از خود. (فرهنگ لغات و اصطلاحات دکتر سجادی ). هو حالة تعرض للشی ٔ بسبب حصوله فی المکان . (تعریفات ). عبارت است از حصول چیزی در مکان همچو حصول زید در خانه یا در بازار. (نفایس الفنون ). حصول الشی ٔ فی المکان ، و این سؤال عن مکان مبهم . (بحر الجواهر) :
ذات او سوی عارف و عالم
برتر ازاین و کیف و از هل و لم .

سنائی .


هست صد چندان میان منزلین
آن طرف از این تا بالای این .

مولوی .


رجوع به اساس الاقتباس ص 50 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
عین القطر. [ ع َ نُل ْ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) نام روغنی سیاه و بدبو که بر شتران خارش دار مالند. و بعضی گویند چشمه ٔگوگرد است . و بمعنی مس گداخته ...
عین حلوة. [ ع َ ن ِ ح ُل ْ وَ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی الستار. (از معجم البلدان ).
عین الیقین . [ ع َ نُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از مراتب ثلاثه ٔ یقین (علم الیقین ، عین الیقین ، حق الیقین ) است . (یادداشت مرحوم دهخدا). کیفیت ...
عین الدیک . [ ع َ نُدْ دی ] (ع اِ مرکب ) چشم خروس ، و آن دانه ای است سرخ رنگ که سرش سیاه باشد، و به هندی آن را گهنگچی گویند. (آنندراج ) ...
عین الملح . [ ع َ نُل ْ م َ ل َ ] ۞ (ع اِ مرکب ) چشم نمکین : گریه ٔ او نز غم است و نز فرح روح داند گریه ٔ عین الملح .مولوی .
عین الملک . [ ع َ نُل ْ م ُ ] (اِخ ) حسین بن شرف الملک رضی الدین ابی بکر اشعری ، ملقب به عین الملک و فخرالدین ، از اولاد ابوموسی اشعری . وی اب...
عین النبی . [ ع َ نُن ْ ن َ بی ی ] (اِخ ) نام چشمه ای در مدینه ٔ منوره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چشمه ای که پیغمبر اکرم وقت هجرت از آن وض...
عین غلاق . [ ع َ ن ِ غ َ ] (اِخ ) جایگاهی است . (از معجم البلدان ).
عین قبول . [ع َ / ع ِ ن ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا به عین قبول . چشم پذیرش . نظر قبول . دیده ٔ قبول : در عین قبول تو خرد رایک رنگ نم...
عین کمال . [ ع َ / ع ِ ن ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم زخم . عین الکمال . رجوع به عین الکمال شود : ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسدعی...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۷ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.