اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

این

نویسه گردانی: ʼYN
این . [ اَ ن َ ] (ع اِ) یکی از مقولات نه گانه ٔعرض است در فلسفه و منطق و آن بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص ۞ . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی و آن عبارت از بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص . بعضی میگویند: «این » عبارت از نسبت چیزی است بمکانی . شیخ میگوید:«این » بر دو قسم است یکی حقیقی که عبارت از بودن شی ٔ است در مکان معین و محدود و مخصوص بخود و دیگری غیرحقیقی و آن عبارت از بودن شی ٔ است در مکان بزرگتر از خود. (فرهنگ لغات و اصطلاحات دکتر سجادی ). هو حالة تعرض للشی ٔ بسبب حصوله فی المکان . (تعریفات ). عبارت است از حصول چیزی در مکان همچو حصول زید در خانه یا در بازار. (نفایس الفنون ). حصول الشی ٔ فی المکان ، و این سؤال عن مکان مبهم . (بحر الجواهر) :
ذات او سوی عارف و عالم
برتر ازاین و کیف و از هل و لم .

سنائی .


هست صد چندان میان منزلین
آن طرف از این تا بالای این .

مولوی .


رجوع به اساس الاقتباس ص 50 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
موم آین . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) مومیا. (ناظم الاطباء). موم آیین . رجوع به مومیا شود.
عین خوش . [ ع َ خُش ْ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و کنجد و لبنیات است . سا...
عین ران . [ ع َ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) زعرور است . (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 248). این نامی است که به دیاربکر و اربل و جز آن از مردم مشرق (بین...
غمز عین . [ غ َ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمک زدن . مژه برهم زدن از روی ناز وکرشمه . (ناظم الاطباء). رجوع به غَمز و غَمزه شود.
آین رود. [ ی ِ ] (اِخ ) نام رودیست ، سرچشمه ٔ آن بمغرب گردنه ٔ کندوان و شعب آن به طالقان رود.
راس عین . [ س ُ ع َ ] (اِخ )نام شهری به دریابکر. و نسب بدان ، راسعنی باشد. (یادداشت مؤلف ). نام شهری به دیاربکر و نسبت بدان راسی باشد. (ا...
بنات عین . [ ب َ ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آفات و دواهی . (از المرصع). || اشک چشم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
رأس عین . [ رَءْ س ِ ع َ] (اِخ ) راس عین . رأس العین . رجوع به راس عین و رأس العین و معجم البلدان و المعرب جوالیقی ص 125 شود.
رأی عین . [ رَءْ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رأی العین . مقابل چشم : جعلته رأی عینک ؛ یعنی قرار دادم او را رویاروی تو بنحوی که ببی...
عین الجر. [ ع َ نُل ْ ج َرر ] (اِخ ) جایگاهی است مشهور به بقاع ، بین بعلبک و دمشق . گویند نوح (ع ) از این شهر به سفینه ٔ خود سوار گشت . (از مع...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.