باء
نویسه گردانی:
BAʼ
باء. (ع مص ) نکاح . (قطر المحیط). جماع . (منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن . وطی بسیار. مجامعت . مباشرت . آرامش با. || (ص ) مرد بسیارجماع . (مهذب الاسماء). باشهوت . مرد کثیرالجماع . (آنندراج ) (غیاث ).
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
متقی با. [ م ُت ْ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) المتقی لله . رجوع به متقی شود.
با دل زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن و نیکو اندیشیدن ، و میتواند که زدن در اینجا بمعنی گفتن باشد. میرخسرو گفته : ملک هرچند میزدبا ...
په ای با. [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ نام کشور هلند. رجوع به هلند شود.
وجود واژه ای عربی است و پارسی جایگزین این عبارت اینهاست: اوا این ávâ-ïn (پازند)، یدوا yadvâ، یاوت yâvat (سنسکریت)**** فانکو آدینات 09163657861
جاخالی با. (اِ مرکب ) (بجای جاخالی ِ بنا) هدیه ای که مقیم مسافر را فرستد نشانه ٔ تأثر و اندوه وی در فراق او. آنچه برسم هدیه فرستند کسی را ...
پاراهی با. (اِخ ) ۞ یا پاراهی با دو نورت ۞ از ایالات برزیل بر ساحل رودی بهمین نام دارای 758000 تن سکنه و نام مرکز آن نیز پاراهی باست ...
الراشد با. [ اَرْ را ش ِ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به راشد باﷲ شود.
المعتز با. [ اَم ُ ت َزْ زُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن المتوکل مکنی به ابوعبداﷲ (233 - 255 هَ . ق .) سیزدهمین خلیفه ٔ عباسی . وی بسال 252هَ . ق ...
الظافر با. [ اَظْ ظا ف ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به ظافر اسماعیل ۞ و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 459 شود.