باب ا
نویسه گردانی:
BAB ʼ
باب ا. [ بُل ْ لاه ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ حلب : حلب را شهری نیکو دیدم باره ٔ عظیم دارد...قلعه ٔ عظیم همه پرسنگ نهاده بقیاس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده و آن شهر باجگاه است میان بلاد شام و روم و دیار بکر و عراق ... چهار دروازه دارد:باب الیهود، باب اﷲ، باب الجنان ، باب الانطاکیه ... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 12، چ برلین ص 84).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قره بابا. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی جنوب باختری تکاب و 8 هزارگزی شمال باختری راه ...
کوه بابا. [ هَِ ] (اِخ ) نام کوهی به شمال افغانستان نزدیک هندوکش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی بزرگ از شاخه های هیمالیا در آسیای می...
بابا جبول . [ ج ُ ب ب ] رجوع به باب و باب جبول شود.
بابا کوهی . (اِخ ) شیخ باباکوهی ، بشیراز گویند برادر پیرحسین شروانات بود، مرید شیخ ابوعبداﷲ خفیف . (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 785)..... و د...
حاج بابا. (اِخ ) ابن حاج ابراهیم بن عبدالکریم . او راست : خلاصة الاعراب .
خون بابا. (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ حمزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
اسکی بابا. [ اَ ] (اِخ ) بابااسکی (بابای عتیق ). قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق قرق کلیسا از ولایت ادرنه ، در 30 هزارگزی جنوب قرق کلیسا و قری...
بابا الجدال . [ اَل ْ ج َدْ دا ] (ع اِ مرکب ) در عربی مستحدث بمعنی ضد پاپ . (دزی ج 1 ص 47). و هر پاپ که طبق مقررات دین انتخاب نشده باشد. ...
شاه بابا. (اِ مرکب ) کلمه ای که فرزندان شاهان پدر خودرا بدان میخواندند و خطابی بود که پسران سلاطین صفویه و قاجاریه بپدران خود میکردند. (ی...
بالیم بابا. (اِخ ) از مریدان حاجی بکتاش ولی و پیر طریقت بکتاشه است . و در حکم پیر دوم طریقه ٔ بکتاشیه محسوب می شود. (از قاموس الاعلام تر...