اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باب ا

نویسه گردانی: BAB ʼ
باب ا. [ بُل ْ لاه ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ حلب : حلب را شهری نیکو دیدم باره ٔ عظیم دارد...قلعه ٔ عظیم همه پرسنگ نهاده بقیاس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده و آن شهر باجگاه است میان بلاد شام و روم و دیار بکر و عراق ... چهار دروازه دارد:باب الیهود، باب اﷲ، باب الجنان ، باب الانطاکیه ... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 12، چ برلین ص 84).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بابا. (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ساحل جنوبی نهر کوستم . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابا. (اِخ ) (امیر...)حاکم کابل . صاحب حبیب السیر آرد: در اواخر همین سال میرزاشاه محمودبن میرزا بابر که بعد از فرار سپاه میرزاجهانشاه بولایت ...
بابا /bābā/ (ا.). ۱. پدر: ◻︎ طفل تا گیرا و تا پویا نبود / مرکبش جز گردن بابا نبود (مولوی: ۷۲). ۲. پدربزرگ. ۳. عنوانی برای برخی از عارفان: باباطاهر عری...
بأباء. [ ب َءْ با ] (ع ص ) دانشمند. (منتهی الارب ). زیرک . (ناظم الاطباء).
بعبع. [ ب َ ب َ ] (اِ صوت ) بع. در تداول عامه آواز بَرَّه و گوسفند. و بز و بزغاله . رجوع به بع شود.
بعبع. [ ب َ ب َ ] (ع اِ) اول جوانی . || آواز ریختن آب از آوند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || آوایی شبیه آواز بوقلمون ویا غلغل...
بابا کیان . [ ] (اِخ ) یکی از یازده قریه ٔ معروف اردکان فارس است . (جغرافیای غرب ایران ص 110). قریه ای است به سه فرسنگی میانه ٔ جنوب و ...
آی بابا. (اِخ ) (از: ترکی آی ، ماه + فارسی بابا، پدر) نامی است که مادران ماه را دهند آنگاه که کودکان شیرخواره ٔ خود را با نشان دادن ماه ...
بابا کلک . [ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، 28 هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، 15 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به ...
بابا کمال . [ ک َ ] (اِخ ) قریه ای در میان خرم آباد و نهاوند.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.