بعبع
نویسه گردانی:
BʽBʽ
بعبع. [ ب َ ب َ ] (ع اِ) اول جوانی . || آواز ریختن آب از آوند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || آوایی شبیه آواز بوقلمون ویا غلغل بطری که شتر از خود برآرد. (دزی ج 1 ص 98).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بعبع. [ ب َ ب َ ] (اِ صوت ) بع. در تداول عامه آواز بَرَّه و گوسفند. و بز و بزغاله . رجوع به بع شود.
بابا /bābā/ (ا.). ۱. پدر: ◻︎ طفل تا گیرا و تا پویا نبود / مرکبش جز گردن بابا نبود (مولوی: ۷۲). ۲. پدربزرگ. ۳. عنوانی برای برخی از عارفان: باباطاهر عری...
بابا. (اِخ ) (امیر...)حاکم کابل . صاحب حبیب السیر آرد: در اواخر همین سال میرزاشاه محمودبن میرزا بابر که بعد از فرار سپاه میرزاجهانشاه بولایت ...
بابا. (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ساحل جنوبی نهر کوستم . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابا. (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در تسالیا واقع در 15هزارگزی شمال شرقی ینی شهر. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابا. (اِخ ) سامی بیک گوید: قصبه ایست در قضای ایواجق از سنجاق بیغا در نزدیکی بابابرونی غربی ترین نقطه ٔ آناطولی ، دارای 4000 تن نفوس است و...
بابا. (اِخ ) (کوه ... ) کوهی در مغرب کابل ، سرچشمه ٔ رود هیرمند.
بابا. (اِخ ) لقب گنجعلی خان زیگ . تصویر او در عمارت چهل ستون اصفهان منقوش است . رجوع به گنجعلی خان و تاریخ کرد ص 208 و عالم آرای عباسی چ 1...
بابا. (اِخ ) دهی جزء دهستان طارم سفلی بخش سیروان شهرستان زنجان . 14هزارگزی باختری سیروان و 14هزارگزی راه مالرو زنجان - طارم . کوهستانی ب...
بابا. (اِخ ) (میرزا...) جلدساز معروف که جلدهای روغنی عالی ساخته است و نمونه ٔ آن در کتابخانه ٔ سلطنتی به تاریخ 1206 هَ . ق . مرقع شماره ٔ 4...