اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باج

نویسه گردانی: BAJ
باج . (اِخ ) موضعی است به انبار. احمدبن یحیی بن جابر گوید بر علی بن ابیطالب علیه السلام در انبار گذشتم ، پس مردم ده با هدایا به استقبال وی آمدند، حضرت فرمود هدایا را گرد آورید و باجی واحد سازید. چنان کردند و آن موضع بدین خوانده شد. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
باج کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (در لاریجان و مازندران ) مرتعی را برای چرای احشام اجاره کردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
باج سبیل . [ ج ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پول ، وجه ، جنس و امثال آن که از کسی با زور و قلدری گیرند. و آن با «گرفتن » و «دادن » استعمال...
باج دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پرداخت باج . || در صفحات لاریجان و مازندران ، اجاره دادن مرتع بحشم داران . || در تداول طهران و بعض شهرها، ر...
باج اوقلی . [ اُق ْ ] (ترکی ، اِ مرکب ) باجُغلو. باجُقلی . قسمی مسکوک طلای ترکان عثمانی .
باج ده یک . [ ج ِ دَه ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از باژ که آنرا باج عشر خوانند : چو دشمن خر روستائی بردملک باج ده یک چرا میخو...
باج و ساو. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) باج و خراج . رجوع به باج شود.
باج گرفتن . [گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گمرک ، خراج ، راهداری گرفتن .
باج ساروق . [ ] (اِخ ) نام محلی کنار نیشابور و مشهد و مشهد به تربت حیدریه میان سیاه سر و طرق . فاصله ٔ آن تا طهران 904900 و تا مشهد 15050 گ...
باج و خراج . [ ج ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) باج . ساو. عوارض . مالیات . رجوع به باج شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.