باخ
نویسه گردانی:
BAḴ
باخ . (اِ) بمعنی راه باشد که عربان طریق گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تاریک . (فرهنگ ضیاء). || شعوری بمعنی زیبایی و حسن و جمال گرفته و بیت ذیل را از ابوالمعالی شاهد آورده است :
نکردی چرا عاشقان دل فراخ
خدا آفریده ترا حسن و باخ (؟)
|| هم شعوری بمعنی سیم و زر ناسره گرفته و بیت ذیل را از ابوالمعالی شاهد آورده :
سرشکم مگر بوده است کم عیار
قبولش نکردند چون نقره باخ (؟)
این لغت ظاهراً مصحف «ماخ » است . رجوع بماخ شود. || نیز شعوری بمعنی ایلچی و قاصد گرفته بیت ذیل را از میرنظمی شاهد آورده است :
نشسته شد آن عز و دولت بکاخ
در آن دم بخدمت رسیده ست باخ (؟)
|| هم شعوری بمعنی دون همتی گرفته مصراع ذیل را از قریعالدهر شاهد آورده :
همه را همت باخ و همه در راه بساخ (؟)
این کلمه هم مصحف «ماخ » است و همین بیت در لغت فرس اسدی شاهد ماخ بمعنی نبهره از سیم و زر آمده است . رجوع بلغت فرس چ اقبال ص 78، و ماخ شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
باخ . (اِخ ) در حدودالعالم (چ تهران ص 62) آمده : «سکیمشت » ناحیتی است که اندر وی کشت و غله بسیار است و از پس این سکیمشت پادشاییست خرد ا...
باخ . (اِخ ) ۞ یوهان سباستین (1685 - 1750). باخ ، نام خانواده ای آلمانی است که در هنر موسیقی شهرت بسزائی داشتند و مشهورترین آنان یوهان ...
اسشن باخ . [ اِ شِم ْ ] (اِخ ) ۞ ولفرام د. شاعر آلمانی . مولد اسشن باخ (باویر). وی گوینده ٔ منظومه های حماسی (پارزیوال ) ۞ یا غنائی است (117...
اشن باخ .[ اِ ش ِ ] (اِخ ) ۞ (1170 -1220 م .) ولفرام ۞ . شاعر آلمانی که در باویر متولد شد و اشعاری حماسی بسرود.
منشن گلات باخ . [ م ُ ش ِ ] (اِخ ) ۞ شهری در آلمان غربی و در مغرب دوسلدرف ۞ واقع است و 156700 تن سکنه و صنایع ذوب فلزات دارد. (از لاروس ...