گفتگو درباره واژه گزارش تخلف باد نویسه گردانی: BAD باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آذرباد [ نام موبد ] . گل باد : سپهبد گزین کرد گلباد راچوگرسیوز و جهن و پولاد را.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی باد شرط بادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد مواف... باد صبا باد صبا. [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بادی که... باد فتق باد فتق . [ دِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرضی است که خایه بزرگ شود. (غیاث ) (آنندراج ) : بباد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان بدبه ٔ علی موش گ... باد کار باد کار. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ردیف کار. در اصطلاح بنایان ، خط مستقیم افقی کنار بنائی . توازی . موازات . یکباد. همباد. هم طراز. برابر. ... آتش باد آتش باد. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سَموم . باد گرم . باد بری باد بری . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف باد برین . باد صبا باشد. (اوبهی ). رجوع به باد برین شود. باد بود باد بود. (جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. (آنندراج ) ۞ . رجوع به باد شود. باد پیش باد پیش . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از مشرق وزد. (ناظم الاطباء: باد). باد مشرقی را گویند و بعربی قبول خوانند. باد تند باد تند. [ دِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی طوفان و تندباد و گردباد. (آنندراج ). ریح .دعبیة. زِهْلِق . عَصوف . ریح لِباع . (منتهی الارب ). باد خنک باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۳ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود