گفتگو درباره واژه گزارش تخلف باد نویسه گردانی: BAD باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آذرباد [ نام موبد ] . گل باد : سپهبد گزین کرد گلباد راچوگرسیوز و جهن و پولاد را.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی باد سبلت باد سبلت . [ دِ س ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نخوت و غرور مخصوص مردانست .(آنندراج : باد بروت ، باد سبلت ). رجوع به باد شود. باد گیسو باد گیسو. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نخوت و تکبر و عظمت باشد مر زنان را چنانکه باد بروت مردان را. (برهان ). کنایه از نخوت و تک... باد مراد باد مراد. [ دِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد موافق بود. (آنندراج : باد مخالف ). باد مسیح باد مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) بادمسیحا. کنایه از نفس عیسی علیه السلام است که مرده رازنده میکرد. (برهان ). کنایه از دم مسیح که اموات راحیات... باد مغرب باد مغرب . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد مغربی . دَبور. رجوع به باد و باد مغربی شود. باد گنده باد گنده . [ دِ گ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد بویناک . باد متعفن . الریح المنتنة. (اقرب الموارد). زُهْم . زهمة. (منتهی الارب ). باد گنجی باد گنجی . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به باد کنجی شود. باد گشتن باد گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) هدر شدن . باطل شدن . هباء شدن . هلاک شدن . نیست و نابود گشتن . هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب... باد کنجی باد کنجی . [ دِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد کنج . قولنج و نفخی را گویند که درپشت آدمی بهم رسد و بسبب آن پشت خم گردد. (برهان ). قولنجی... باد کندن باد کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیز دادن ، اعم از باآواز و بی آواز. اخراج ریح . بیرون کردن باد از زیر. رجوع به شعوری ج 1 ورق 156 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۳ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود