اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بادام

نویسه گردانی: BADʼM
بادام . (اِ) ۞ ترجمه ٔ گوز ۞ باشد. (آنندراج ). لَوز. (منتهی الارب ) (دهار). ابوالمثنی . نوع بادام «آمیگ دالوس ۞ » که میان بَرِ آنها خوراکی نیست ولی مغز هسته ٔ آنها که درشت میشود گاهی تلخ و در بعضی از جنس ها شیرین است . نوع خودروی آن را که هسته های کوچک دارد اَرْژَن ۞ مینامند. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 1321 هَ . ش . دانشگاه طهران ص 226). ارژن درختچه ای است که در نقاط خشک و کوهستانی اطراف طهران و کرج در ارتفاعات 1300 گزی روید. گونه های دیگر این درختچه نیز در فارسی وجود دارد که با گونه ٔ فوق شباهت دارند ولی تاکنون نامگذاری نشده اند. (از درختان جنگلی ایران ثابتی ص 37). درخت بادام از تیره ٔ روزاسه آ ۞ و از جنس آمیگدالوس ۞ میباشد. یک گونه ٔ آن که بنام آمیگدالوس روتری ۞ نامیده میشود، درختی است که همراه پسته ٔ وحشی در جنگلهای فارس ، کرمان ، مکران و خراسان فراوان است و در جنگلهای خشک کرانه ٔ شمال نیز میروید و آنرا بنامهای ارژن ، ارجن ، ارجنک و بخورک در فارس ، بادامشک در خراسان و تنگرس در کلاک کرج میخوانند. سه گونه ٔ دیگر آن درختچه از قرار ذیل است :
1 - ابورنه آ ۞ در راه قم و طهران دیده میشود.2 - سکوپاریا ۞ در اطراف کرج میروید و آنرا بادامک میخوانند. 3 - سپارتیوئید ۞ در اطراف کرج و پشند میروید و آنرا بادامچه گویند. گونه های دیگر در جنگلهای فارس و کرمان و مکران و همچنین در گرگان هست که از نظرگیاه شناسی هنوز مشخص نگردیده و نامهای بومی آن با گونه ٔ روتری ۞ متمایز میباشد.
خواص و مصرف : درخت بادام مانند پسته دارای ریشه های ژرف است و از نم خاک بخوبی بهره مند میگردد از اینرو در خاکهای خشک خوب میروید. خاکهای آهکی را بهتر می پسندد ولی در خاکهای رستی نمناک و سرد خوب ایستادگی نمیکند. به بلندی هفت یا هشت متر میرسد. چوب آن سخت است و خوب رنده میشود. رنگ آن خرمائی و چوب برون آن سفید و مشخص است . بمصرف سوخت میرسد. درخت بادام وحشی دارای میوه ای ریز است که بوسیله ٔ پیوند مانند پسته محصول خوب و فراوانی میدهد. ریشه ٔ بادام در رنگرزی مصرف میشود. (جنگل شناسی ساعی چ 1327 هَ . ش . دانشگاه طهران ج 1 صص 227 - 229 و ج 2 صص 130 - 131). بادام دارای گونه های وحشی مختلفی است و همه ٔ آنها مخصوص نواحی خشک و استپی میباشد. گونه هائی که در ایران دیده ایم عبارتند از: بادامک ، وامچک ، بادامک . به درختان جنگلی ایران ثابتی چ دانشگاه طهران ص 36 رجوع شود. بادام بر دو نوع است : بادام شیرین : لوز حُلْو ۞ که گرم و تر است در اول و گفته اند معتدل بود میان حرارت و برودت و بادام شیرین غذائی تمام است و نفث الدم و سرفه ٔ کهنه و ربو و ذات الجنب را سودمند بود و سنگ مثانه بریزاند. بادام تلخ ، لوز مُر ۞ گرم و خشک است و جَلاّء، و یک نوع آن بادام کاغذی معروفست که در قزوین بدست شودو در هیچ جای دیگر یافته نگردد.
در قاموس کتاب مقدس آمده است : درختی معروف است . (سفر پیدایش 30 : 37 و 43 : 11). و ثمرش بسیارخوب میباشد و پیاله های چراغدان هیکل بادامی شکل بودند. (سفر خروج 25 : 33). و عصای هارون هم که شکوفه نمود شاخه ای از درخت بادام بود و درخت مذکور ازجمله ٔ درختهائی است که پیش از سایرین شکوفه میکند چنانکه معنی اسم عبرانیش مستعجل اشاره بهمین مطلب میباشد چنانکه در صحیفه ٔ ارمیای نبی مذکور است که خداوند ارمیا را گفت : ای ارمیا چه می بینی ؟ گفتم : شاخه ای از درخت بادام ، خداوند مرا گفت : نیکو دیدی زیرا که من بر کلام خود دیده بانی میکنم تا آنرا بانجام رسانم . لفظ «درخت بادام » و لفظ «دیده بانی میکنم » در عبرانی تماماً یکی است نهایت اینکه یکی اسم و دیگری فعل بمعنی شتاب وتعجیل میباشد. (ارمیا 1 : 11). و بعضی بر آنند که قصد صاحب کتاب واعظ یا جامعه در فصل 12 : 5 که میگوید: «و درخت بادام شکوفه آورد»، از سفیدی موی اشخاص مسن میباشد لکن بواضحی معلوم است که قصد وی از عجله ٔ آمدن پیری و مرگ میباشد. (قاموس کتاب مقدس ) :
بادام تر و سیکی و بهمان و باستار
ای خواجه کن همین و همی بر رهی شمار ۞ .

رودکی .


بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند.

منوچهری .


چند گوئی که چو هنگام بهار آید
گل ببار آید و بادام ببار آید؟

ناصرخسرو.


سربسته همچو فندق اشارت همی شنو
میپرس پوست کنده چو بادام کآن کدام ؟

خاقانی .


باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد.

سعدی .


و دیگر سه درم را بادام و سه درم رسته و سه درم مژانه شور بمن دهند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی لغت نامه ص 83).
از مشک و قند وروغن و بادام و تخمکان
این رمز بر ترک بخطی تر نوشته اند.

بسحاق اطعمه .


به پیش چشم تو مغزی ندارد
اگر گیرند گاهی نام بادام .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


|| کنایه از چشم محبوب و گاهی بر چشم محب نیز اطلاق کنند. واله هروی گوید :
محبت پیشه را از گریه منع از دوستی نبود
شود زین روغن بادام تر طیب دماغ او.

(از آنندراج ).


|| بکنایت شاهدان را گویند ۞ . (شرفنامه ٔ منیری ) :
دهانت پسته و چشمانْت بادام
فدای آن دهان و چشم بادام ۞ .

؟(از شرفنامه ٔ منیری ).


مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چوکنجاره شدی .

؟ (از فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).


بگفت این و شد بر رخش اشک درد
چو سیم گدازیده بر زرّ زرد
ز بادام بر ماه مرجان خرد
گهی ریخت گاهی بفندق سترد.

اسدی .


تا کرد مرا بسته ٔ بادام دوچشم او
چون پسته دل از حسرت آکنده همی دارم .

خاقانی .


فندقه ٔ شکّر و بادام تنگ
سبزخط از پسته ٔ عناب رنگ .

نظامی .


از حیاهای دو بادام خودی سر در پیش
شاخ را میوه خم از غایت بسیاری داد.

کاتبی .


|| در تداول عوام ، مقدار اندک . اندازه ٔ کم : یک بادام نان .
- امثال :
اولاد بادام است ، اولاد اولاد مغز بادام .
دو بادام در پوستی ؛ دوستی و صمیمیت بنهایت .
قربان چشمهای بادامیت ، نه نه ، نه نه ، من بادام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بادام، کوه \ kūh-e bādām\ ، کوهی در شمال رودخانۀ سیاه‌سنگ، در جنوب غربی روستاهای گلخندان و زردستان. این کوه در فاصلۀ ۱۵کیلومتری جنوب جادۀ تهران ـ بومه...
کند بادام . [ ک َ ] (اِخ ) (به فتح کاف به ضبط یاقوت ) و آن را کند نیز گویند و ازآنجا بادام بسیار خیزد و معنای آن قریه ٔ بادام است .(یاقوت از...
گل بادام . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف وشکوفه ٔ بادام را نیز گویند. (آنندراج ) : همه چشمه ز چشم آن گل اندام گل بادام و در گل ...
گل بادام . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 38هزارگزی شمال باختری قوچان و 3هزارگزی شمال ...
پست بادام . [ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) موضعی در جنوب بیابانک . ظاهراًصورتی از پشت بادام باشد. رجوع به پشت بادام شود.
بادام مشکی . [ م ِش ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان که در 67هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 13هزارگزی راه مالرو رفسن...
سیاه بادام . (اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق چه چشم را به بادام تشبیه کرده اند. (برهان ) (آنندراج ) : غم پیری سمن بر سنبلش ریخت ز آسیب خزان...
بادام فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ بادام . آنکه بادام فروشد. لَوّاز. (منتهی الارب ).
بادام سفال . [ س ُ ] (اِ مرکب ) پوست زبرین بادام . بخش قشری و ظاهری میوه ٔ درخت بادام که خوراکی نیست . در صورتی که میوه ٔ بادام نارسیده ب...
بادام سیه . [ م ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف بادام سیاه . بادامهائی که بر تابوت مرده اندازند. (غیاث ). رجوع به بادام سیاه شود. ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.