بادام
نویسه گردانی:
BADʼM
بادام . (اِخ ) (آب ...) آبی است بنزدیکی محال قبی میتن ، نزدیک شهر کَش ترکستان و در کنار آن مابین قوای امیرتیمور و دشمنان جنگی درگرفته و غلبه باامیرتیمور بوده است : بیکبار مردان میدان پیکار تیغ و خنجر در یکدیگر بسته ابواب کشش و کوشش برگشادند و کنار آب بادام را از خون نوش لبان گل اندام عنابی ساخته ... و دلیران جانبین در کنار آب بادام باستعمال آلت کارزار پرداخته بباد حمله آتش قتال التهاب یافت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 404 - 405 و ج 1 ص 438).
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بادام دره . [ دَ رِ / دَرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند در 51هزارگزی شمال باختری قاین . منطقه ای است کوه...
بادام صفت . [ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند بادام . همچون بادام : بادام صفت ز سرخ بیدی یابم به برهنگی سپیدی .(منسوب به نظامی ).
سیه بادام . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از چشم سیاه خوبان . (آنندراج ). چشم معشوق . (غیاث اللغات ).- سیه بادام افشاندن ؛ رسمی است در ولایت ...
خلف بادام . [ خ َ ](اِخ ) دهی است از دهستانهای یزد که نام دیگر آن پشت بادام است رجوع به پشت بادام در این لغت نامه شود.
دار بادام . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. بیست هزارگزی جنوب باختری شاه آباد کنار راه شوسه ٔ شاه آباد به ایل...
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 55هزارگزی جنوب کرمانشاهان و 4هزارگزی چنار، ب...
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن ، واقع در 50هزارگزی باختر آخوره ، با 132 تن سکنه . آب آن از...
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شاه آباد به مهران میان همه کوشتی و تنگ ژومرک ، در 20هزارگزی شاه آباد. (یادادشت مرحوم دهخد...
بادام یار. (اِخ ) دهی است جزء دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، در 12هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 12هزارگزی شوسه ٔتبریز - دهخوا...
پشت بادام . [ پ ُ ] (اِخ ) رجوع به رباط پشت بادام شود.