گفتگو درباره واژه گزارش تخلف باده نویسه گردانی: BADH باده . [ دَ / دِ ] (اِ) چوبدستی .- کُردباده ؛ چماق کردان . باهوی کردها : کسی باید آنگه که تو باده خوری که آرد سوی مرز تو کردباده . سوزنی .رجوع به باهو و باهوی کرد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی باده گساری کردن باده گساری کردن . [ دَ / دِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) می خواری کردن . باده پیمائی کردن . می گساردن . شرابخواری کردن . باده خواری کردن . باده نوش... باده پیمائی کردن باده پیمائی کردن . [ دَ / دِ پ َ/ پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) می گساری کردن . می گساردن . جام باده بر سنگ زدن جام باده بر سنگ زدن . [ م ِ دَ / دِ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) قدح می را با سنگ شکستن . قدح شکستن : هشیار کسی بود که با سیمبری می نوشد و ج... بعده بعده . [ ب َ دَ هو ] (ع ق ) پس از آن . (ناظم الاطباء). بعدة بعدة. [ ب ُ دَ ] (ع اِ)رأی و حزم ، و منه : انه لذو بعدة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مسافت . (منتهی الارب ) (نا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود