اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذی

نویسه گردانی: BAḎY
باذی . (اِخ ) حسن بن ابی سعدبن حسن ، فقیه که پس از سال 330 هَ . ق . درگذشته است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بازی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . گول زدن . کسی را مغبون کردن : اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی...
سینه ٔ بازی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از دورنگی چرا که سینه ٔ باز دورنگ میباشد یعنی سیاه و سفید. (غیاث اللغات ).
بی ریش بازی . (حامص مرکب ) عمل بی ریش باز. بچه بازی .
(برگرفته از نوعی بازی عامیانه) کنایه از کارهای بی معنی و بی ربط کردن به منظور حیله گری و گره انداختن در کار. بهانه جویی بی ربط جهت جلوگیری از انجام ک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
معشوقه بازی . [ م َ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عشق بازی و شهوت پرستی و رغبت و میل به عشق بازی با زنان . (ناظم الاطباء). و رجوع به معشوقه باز ش...
بامبول بازی . (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول باز. کار بامبول باز. جانغولک (جنغولک ) بازی . (یادداشت مؤلف ). حقه بازی . دوز و کلک زدن ...
جنغولک بازی . [ج َ ل َ ] (حامص مرکب ) در تداول ، جنغولک بازی درآوردن ؛کچلک بازی درآوردن . (امثال و حکم دهخدا). حقه بازی .
جنقولک بازی . [ ج َ ل َ ] (حامص مرکب ) رجوع به جنغولک بازی شود.
پادشاه بازی . [ دْ / دِ ] (اِ مرکب ) نوعی از بازی کودکان . که یک تن را شاه نامند و دیگری را وزیر و احکامی صادر کنند غالباً برای ایذاء دیگر کو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.