بارانی . (ص نسبی ) منسوب به باران . (دِمزن ). مُمْطِر. ممطرة. (منتهی الارب ) (دهار): هوائی بارانی . موسمی بارانی .
-
روز بارانی ؛ روزی که باران آید.
-
امثال :
پیرزن نمرد تا روز بارانی . (امثال و حکم دهخدا).
-
شبی بارانی ؛ لیلة ممطره .
|| بمجاز، گریان . اشکبار
: تا بخرمن برسد کشت امیدی که تراست
چاره ٔ کار بجز دیده ٔ بارانی نیست .
سعدی .