بارانی
نویسه گردانی:
BARʼNY
بارانی . (ص نسبی ) منسوب است به باران که قریه ای است از قرای مرو که دره بارانش خوانند. (سمعانی ) (حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 655 - 658).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بارانی . (اِ) نام کلاهی است که در روزهای باران بر سر گذارند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کلاهی است هنگام باران پوشندش تا بآب باران جامه ها ...
بارانی . (ص نسبی ) منسوب به باران . (دِمزن ). مُمْطِر. ممطرة. (منتهی الارب ) (دهار): هوائی بارانی . موسمی بارانی .- روز بارانی ؛ روزی که بار...
بارانی . (اِخ ) نام شاعری باستانی و از او بیتی چند در لغت نامه ٔ اسدی بشاهد آمده است : در بیابان بدید قومی کردکرده از موی هر یکی کولا.بر من...
بارانی . (اِخ ) نام قبیله ای است از ترکان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (دِمزن ).
بارانی . (اِخ ) ابوذکریا یحیی بن احمد. (از معجم البلدان ). رجوع به بارابی ... شود.
بارانی . (اِخ ) ابونصر اسماعیل بن حمّاد الجوهری . صاحب کتاب الصحاح در لغت . منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو. (معجم البلدان ).
بارانی . (اِخ ) اسحاق بن ابراهیم . صاحب دیوان الادب اللغویان . دائی ابونصر اسماعیل بن حماد الجوهری ، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو. (معج...
بارانی . (اِخ ) حاتم بن محمدبن حاتم ، منسوب به باران مرو. محدث بوده و از عمربن سرسیل (کذا) و اسحاق بن منصور و عقبةبن عبداﷲ سماع کرد. نام و...
بارانی عجم . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش نقده ٔ شهرستان ارومیه که در 12500 گزی شمال خاوری نقده و یک هزارگزی باختر شوسه...
بارانی کرد. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه که در 13500 گزی شمال خاوری نقده در مسیر شوسه ٔ محمدیار به اروم...