اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بارگاه زدن

نویسه گردانی: BARGAH ZDN
بارگاه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برپا کردن خیمه . بارگاه افراشتن . بارگاه آراستن . بارگاه کشیدن :
بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه
بده تا زنم بر فلک بارگاه .

حافظ (از ارمغان آصفی ).


چو در مشهد طوس زد بارگاه ...

قاسمی (از ارمغان آصفی ).


رجوع به بارگاه افراشتن و بارگاه آراستن و بارگاه کشیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.