اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باره

نویسه گردانی: BARH
باره . [ رَ / رِ ] (اِ) طرز و روش و قاعده و قانون باشد. (برهان ). قاعده . (دِمزن ) (غیاث ). طرز و روش . (انجمن آرا) (جهانگیری ). بمعنی روش آمده . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ). طرز و اسلوب و روش . (شعوری ج 1 ورق 191). منوال و طرز و روش و دستور و قاعده و قانون و رسم و عادت . (ناظم الاطباء). نوع و گونه . (آنندراج ). درباره ٔ. درباب . در امر. در موضوع . در معنی ، بجای ، در خصوص . در مقوله ٔ :
چینین گفت کز مرگ خود چاره نیست
مرا بر دل اندیشه زین باره نیست .

فردوسی .


ازین باره گفتار بسیار گشت
دل مردم خفته بیدار گشت .

فردوسی (از انجمن آرا).


ازین باره من پیش گفتم سخن
اگر بازیابی بخیلی مکن .

فردوسی .


یاد کردن خوید و آنچه واجب آید. درباره ٔ او. (نوروزنامه ). یاد کردن اسب وهنر او و آنچه واجب آید درباره ٔ او. (نوروزنامه ). || بمعنی حق و شأن هم هست چنانکه گویند درباره ٔ فلان یعنی در حق فلان و در شأن فلان . (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا) (دِمزن ). حق و جانب بود. گویند درباره ٔ فلان انعام کرد. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 325). بمعنی باب چنانکه گویند درباره ٔ فلان یعنی درباب چنانکه گویند درباره ٔ فلان یعنی در باب فلان و در حق فلان . طالب آملی گوید :
دانه ٔ ما بگلو خوشه ٔ پروین دارد
سعی دهقان نبود بیهده درباره ٔ ما.
ظهوری گوید :
میتوان یافت غرض تربیت رسوایی است
کرده بیطاقتی این فکر که درباره ٔ ما.

(آنندراج ).


حق بود. ملامؤمن حسین یزدی گفته :
یک لطف نکرد یار درباره ٔ من
کس یاد نکرد از دل آواره ٔ من
شرمنده ٔ ناصحم که دارد گاهی
حق نمکی بر جگر پاره ٔ من .

(جهانگیری ).


حق باشد. (اوبهی ). بابت . جای . مقوله . جهت . ازین روی .خصوص . موضوع . امر. برای . بمعنی باب در محاورات آمده گویند درباره ٔ من لطف بکن و از این باره سخن مکن . فردوسی گوید :
ازین باره گفتار بسیار گشت .

(رشیدی ).


حق و شأن باشد چنانکه گویند فکری درباره ٔ او باید کرد و در این تأمل است چه باره اینجا بمعنی باب است چنانکه گذشت . (رشیدی ). درباره ٔ؛ در حق . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ) :
شهر هستی شد شهوری را خراب از هجر تو
وقت آن شد کز کرم لطفی کنی درباره اش .
ملامحمد کشمیری شهوری (از شعوری ج 1 ورق 191).
نباید که باشیدبا ساز جنگ
نه زین باره جوید کسی نام و ننگ .

فردوسی .


مجویید ازین پس کس از من سخن
کزین باره ام دانش آمد به بن .

فردوسی .


همه مهتران را ز لشکربخواند
وزین باره چندی سخنها براند.

فردوسی .


مرا نیز مادر ز بهر تو زاد
ازین باره بر دل مکن هیچ یاد.

فردوسی .


ساحری باید نمودن مرمرا در مدح تو
کاندرین باره تو از هر ساحری ساحرتری .

سوزنی .


شأن و تکریم و تعظیم و توقیر. (ناظم الاطباء). || مشروبی را نیز گفته اند مست کننده که آنرا از آرد برنج وارزن و امثان آن سازند و بعربی نبیذ خوانند. (برهان ) (دِمزن ). مشروبی باشد مسکر که از برنج سازند. (جهانگیری ) :
ز نور عقل کل عقلم چنان تنگ آمد و خیره
کزان معزول آمد خمر و تنگ و باره و شیره .

مولوی (از جهانگیری ).


و رجوع به رشیدی و شعوری ج 1 ورق 191 شود. نوعی از مسکرات . (رشیدی از جهانگیری ). نبیذ و بوزه و مشروب مسکری که از جو سازند. (ناظم الاطباء). بوزه که نشاءة میکند. (غیاث ). || زلف . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). جعد و گیسو. (رشیدی از سامانی و جهانگیری ). زلف و گیسو. (ناظم الاطباء) (دِمزن ) :
هر زمان مدعیی راز غرور دل خویش
تازه خونی هدر اندر خم هر باره ٔ اوست .

سنایی (از انجمن آرا و جهانگیری ).


رجوع به شعوری ج 1 ورق 191 شود. || حجره . (شرفنامه ٔ منیری ). حجره که بر بالای حجره ٔ دیگرباشد و پرواره نیز گویند. (فرهنگ خطی نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ). || جزا و پاداش . (ناظم الاطباء). مکافات و اجر. (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ). مزد :
پدروارش از مادر اندر پذیر
از آن گاو نغزش بپرور بشیر
اگر باره خواهی روانم تراست
گروگان کنم جان بدان کت هواست .

(شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 36 س 14).


هر که را زین ... سرخ و سخت من درخور بود
رایگان ... کنم بی اجرت و بی باره ای .

سوزنی .


|| رشوت و بلکفده و ساره بدین معنی مترادفند. (شرفنامه ٔ منیری ) ۞ . رشوه . (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). بلکفده . (ایضاً همان کتاب ). رشوه . بهره . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ). پاره و رشوه ای که بقاضی دهند. (ناظم الاطباء). || هر چیز زشت را نیز گویند. (برهان ). زشت و بدشکل . || خدا. || حضور خدا. (ناظم الاطباء). || مشهور شده . || شهر. || سبوی . (شرفنامه ٔ منیری ). || هر آنچه تقسیم کند و جدا سازد دو چیز را. || دو انتهای منحنی شاهین ترازو که پله ها بدان آویخته شده اند. || روی و پیکر و چهره و ابرو. (ناظم الاطباء). ابرو. (شعوری ج 1 ورق 191 از صحاح الفرس ) (دِمزن ). || اجازه و پروانه و رخصت . || حال و حالت و چگونگی . (ناظم الاطباء). || (ص ) آزمند و حریص . (ناظم الاطباء) (دِمزن ) (شعوری ج 1 ورق 191 از مجمعالفرس ). || خوب و نیک و جمیل و رعنا و راست . || (اِ) ساز سلاح . (ناظم الاطباء). || تحفه :
به از نیکوسخن چیزی نیابی
که زی دانا بری بر رسم باره .

ناصرخسرو.


|| باره ٔ زبان ؛ سفیدی روی زبان که علامت تخمه باشد. رجوع به «بار» شود. || باره ٔ دندان ؛ زنگ دندان . رجوع به «بار» شود. || شوره یا شوخ که در کاسه و جز آن بندد. || معدود و ممیز عدد. در شواهد زیر برای شهر بکار رفته است : و ایشان را دوازده باره شهر بود بر شط آن نهر. (کشف الاسرار چ طهران ج 7 ص 34)... و ایشان تخم آن درخت بردند به آن دوازده باره شهر تا در شهری درختی صنوبر برآمد و ببالید. (ایضاً همان صفحه ). || زبانه . (شعوری ج 1 ورق 191 از مجمعالفرس ) (دِمزن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سیلی باره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سیلی خوار. سیلی خواره : خلق رنجور دق و بی چاره اندوز خداع دیو سیلی باره اند.مولوی .
جامه باره . [ م َ / م ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) جامه دوست . (المعجم ) (یادداشت مؤلف ).
غلام باره . [ غ ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) امردپرست و شاهدباز. مقابل دخترباره . مغلم . (آنندراج ). پسردوست . تازباز. تازباره . بچه باز. کپه دوز : بر دور...
کوله باره . [ ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کوله بار. کولباره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوله بار شود.
عاشق باره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) عاشق دوست . هواخواه عاشق خود : چون سبو تا هست غم از زندگی در پیکرت دستگیری کن می آشامان عاشق باره را....
باره ٔ نهم . [ رَ / رِ ی ِ ن ُ هَُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک نهم است که فلک الافلاک باشد و آنرا بعربی عرش خوانند. (برهان ) (آنند...
روسبی باره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) روسپی باره : زنی چشمهای بغایت خوش و خوب داشت روزی از شوهرشکایت بقاضی برد قاضی روسبی باره بود از چشمها...
روسپی باره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) زناکار و بدکار و شنیعکار. (ناظم الاطباء). زانی و بدکار. (آنندراج .).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دربارهٔ اِلی... عنوان فیلمی سینمایی ساختهٔ اصغر فرهادی محصول سال ۱۳۸۷ ایران است. محتویات [نمایش] داستان [ویرایش] داستان فیلم روایت‌گر زندگی چ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.