اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باره

نویسه گردانی: BARH
باره . [ رَ ] (معرب ، اِ) معرب پاره بمعنی قطعه یا تکه و آن قطعه ای ازمسکوکات است مساوی پنج هشتم قرش . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
باره . [ رَ /رِ ] (اِ) دیوار و حصار قلعه و شهر را گویند. (برهان ) ۞ (انجمن آرا). بارو باشد. (معیار جمالی ). دیوار حصار که آنرا بارو نیز گویند بتا...
باره . [ رَ / رِ ] (اِ) کرّت و مرتبت و نوبت . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (آنندراج ) (جهانگیری ). نوبت و مرتبه...
باره . [ رَ / رِ ] (پسوند) بصورت پسوند در ترکیب با کلمات به معنی دوست دارنده و حریص آید. غلام باره ؛ یعنی پسردوست . بمعنی دوست هم آمده ۞...
باره . [ رَ / رِ ] (اِ) اسب را گویند که بعربی فرس خوانند. (برهان ) ۞ . اسب که بارگی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (معیار جمالی...
باره . [ رَ / رِ ] (اِ) طرز و روش و قاعده و قانون باشد. (برهان ). قاعده . (دِمزن ) (غیاث ). طرز و روش . (انجمن آرا) (جهانگیری ). بمعنی روش آمده ...
باره . [رَ ] (اِخ ) اقلیمی است از اعمال جزیرةالخضراء در اندلس که در آن کوههای بلند است و در میان مردم آن فتنه ها و آشوبهایی در قدیم و جدی...
به معنی پاره میباشد.برای کسانی که بجای کیبورد فارسی کیبورد عربی دارن
زن باره. مردی را گویند که به زن بارگی مشهور است. خانم باز. دُن ژوان.
یک باره . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب ) منسوب به یک بار. (ناظم الاطباء). یک دفعه . (یادداشت مؤلف ). یک بار : به جولان و خرامیدن درآمد باد نو...
شب باره . [ ش َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مرکب از شب و باره . مجازاً، یعنی شب دوست . (از برهان قاطع). معنی لفظ شب دوست است . (از فرهنگ نظام ) (از آن...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.