باری
نویسه گردانی:
BARY
باری . (اِ) دیوار و قلعه و حصار شهر باشد. (برهان ) (دِمزن ) (ناظم الاطباء). بارو و باری حصار باشد. (رشیدی ). در آنندراج «باری » بمعنی دیوار حصار آمده است بمعنی بارو باشد. (جهانگیری ). بارو. سور و قلعه . (دِمزن ). برج و حصار که بارو نیز گویند. (شعوری ج 1 ورق 197 برگ ب ). دیوار قلعه و حصار شهر. (فرهنگ نظام از جهانگیری ). ممکن است لفظ مذکور در این صورت مبدل باره باشد و یا از زبان ترکی آمده است . (فرهنگ نظام ). رجوع به بارو و باره شود.
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردان...
باری رعلا. [ ] (اِ) به سریانی بذر کتان است . (فهرست مخزن الادویه ).
صفات باری . [ ص ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفات در باری تعالی بسیط است و در ممکنات مرکب ، یعنی هنگامی که گویند باری تعالی عالم ، قاد...
غالیه باری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بوی خوش دهندگی . دادن بوی خوش : همواره بود در بر توهر شب و هر روزترکی که کند طره ٔ او غالیه باری .فرخ...
باری ارمینیاس . [ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) ۞ یا باری مینیاس یا اقوال جازمه ، از یونانی پری ۞ یعنی درباره ٔ، در خصوص ارمی نیاس ۞ بمعنی عبارت...
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام ک...
به گونه ی پنهانی اشک می ریزی