اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باری

نویسه گردانی: BARY
باری . (ع ص ) (نعت فاعلی از بری ) تراشنده ٔ تیر. (اقرب الموارد). تراشنده . (ناظم الاطباء) :
مواظب الخمس لا وقاتها
منقطع فی خدمةالباری .
صفت قلم است و از خمس صلوات خمس مراد نیست بلکه پنج انگشت را خواهد و از باری خدای تعالی را نخواسته بلکه تراشنده ٔ قلم را اراده کرده است . تیرتراش .(ناظم الاطباء): واعطیت القوس باریها؛ داده ای کمان رابه کسی که میداند طریق استعمال آن را، در وقتی گویند که کار را به اهلش رجوع کرده باشند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باری .[ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به باره ٔ شام یا اقلیمی از اعمال جزیره . (از معجم البلدان ). رجوع به باره شود.
باری . (اِخ ) [ ابن ... ] شاعری است . (ناظم الاطباء).
باری . [ ] (اِخ ) ابوعلی حسین بن (کذا) نصر باری (منسوب به بار نیشابور) از محدثان بود. از فضل بن احمد رازی از سلیمان بن سلمه ٔ حمصی روایت ...
باری . (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن حباب بن هیثم بن محمدبن ربیعبن خالدبن سعدان . معروف به باری بنا بگفته ٔ امیر ابونصربن ماکولا از مردم بار نیشاب...
باری . (اِخ ) دهی است از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 54 هزارگزی شمال ارومیه و 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس در ...
باری . (اِخ ) دهی به بغداد. (ناظم الاطباء). قریه ای است از اعمال کلواذا از نواحی بغداد و در آن بوستانها و گردشگاه هایی بود که مردم بیکاره ...
باری . (اِخ ) نام قصبه ای است در هندوستان (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نام قصبه ای است از ملک هندوستان که چندین ده بدو متعلق اس...
باری . (اِخ ) ۞ نام شهر مرکزی ایالتی بهمین نام که در جنوب ایتالیا در ساحل دریای آدریاتیک ۞ واقع است و مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: ...
باری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) (از: برءَ). خالق . (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ) (دِمزن ). پروردگار. رب . اﷲ. خدا. ایزد. یزدان : هواﷲ الخالق الباری ٔ؛ او...
مرغی را گویند که هنوز تخم نگذاشته باشد
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.