باری
نویسه گردانی:
BARY
باری . (ع ص ) (نعت فاعلی از بری ) تراشنده ٔ تیر. (اقرب الموارد). تراشنده . (ناظم الاطباء) :
مواظب الخمس لا وقاتها
منقطع فی خدمةالباری .
صفت قلم است و از خمس صلوات خمس مراد نیست بلکه پنج انگشت را خواهد و از باری خدای تعالی را نخواسته بلکه تراشنده ٔ قلم را اراده کرده است . تیرتراش .(ناظم الاطباء): واعطیت القوس باریها؛ داده ای کمان رابه کسی که میداند طریق استعمال آن را، در وقتی گویند که کار را به اهلش رجوع کرده باشند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
باری .[ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به باره ٔ شام یا اقلیمی از اعمال جزیره . (از معجم البلدان ). رجوع به باره شود.
باری . (اِخ ) [ ابن ... ] شاعری است . (ناظم الاطباء).
باری . [ ] (اِخ ) ابوعلی حسین بن (کذا) نصر باری (منسوب به بار نیشابور) از محدثان بود. از فضل بن احمد رازی از سلیمان بن سلمه ٔ حمصی روایت ...
باری . (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن حباب بن هیثم بن محمدبن ربیعبن خالدبن سعدان . معروف به باری بنا بگفته ٔ امیر ابونصربن ماکولا از مردم بار نیشاب...
باری . (اِخ ) دهی است از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 54 هزارگزی شمال ارومیه و 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس در ...
باری . (اِخ ) دهی به بغداد. (ناظم الاطباء). قریه ای است از اعمال کلواذا از نواحی بغداد و در آن بوستانها و گردشگاه هایی بود که مردم بیکاره ...
باری . (اِخ ) نام قصبه ای است در هندوستان (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نام قصبه ای است از ملک هندوستان که چندین ده بدو متعلق اس...
باری . (اِخ ) ۞ نام شهر مرکزی ایالتی بهمین نام که در جنوب ایتالیا در ساحل دریای آدریاتیک ۞ واقع است و مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: ...
باری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) (از: برءَ). خالق . (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ) (دِمزن ). پروردگار. رب . اﷲ. خدا. ایزد. یزدان : هواﷲ الخالق الباری ٔ؛ او...
مرغی را گویند که هنوز تخم نگذاشته باشد