اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باری

نویسه گردانی: BARY
باری . (اِخ ) نام قصبه ای است در هندوستان (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نام قصبه ای است از ملک هندوستان که چندین ده بدو متعلق است . (جهانگیری ). قصبه ای است معروف حوالی آگر... (رشیدی : باره ). نام قصبه ای بود از هندوستان که بعد اکبرآباد نامیده شد. (فرهنگ نظام ). ابوریحان بیرونی در ماللهند مینویسد: شهر کنوج در مغرب نهر گنگ است . شهر بسیار بزرگی است ولی اکنون بیشتر آن غیرآباد است بعلت انتقال پایتخت از آنجابشهر باری که در مشرق گنگ است . (ماللهند چ لیپزیک 192 ص 97 س 10 و ص 98 س 6-10 و ص 130 س 30) :
آن شاه عدوبند که بگرفت و بیفکند
گرگی و دژم شیری اندر ره باری .

فرخی (از رشیدی : باره ) (انجمن آرا) (آنندراج ).


چو شهریار زمانه به باری اندر شد
خبر شنید که رفت او ز راه دریابار.

فرخی (دیوان ص 64).


رجوع به شعوری ج 1 ورق 197 برگ ب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردان...
باری رعلا. [ ] (اِ) به سریانی بذر کتان است . (فهرست مخزن الادویه ).
صفات باری . [ ص ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفات در باری تعالی بسیط است و در ممکنات مرکب ، یعنی هنگامی که گویند باری تعالی عالم ، قاد...
غالیه باری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بوی خوش دهندگی . دادن بوی خوش : همواره بود در بر توهر شب و هر روزترکی که کند طره ٔ او غالیه باری .فرخ...
باری ارمینیاس . [ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) ۞ یا باری مینیاس یا اقوال جازمه ، از یونانی پری ۞ یعنی درباره ٔ، در خصوص ارمی نیاس ۞ بمعنی عبارت...
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام ک...
به گونه ی پنهانی اشک می ریزی
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.