اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باریک

نویسه گردانی: BARYK
باریک . (اِخ ) سرداری که بر بغداد استیلا یافت . (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 492-493).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
باریک نا.(اِ مرکب ) ۞ باریک نای . سر یا نوک چیزی . قسمت باریک هر چیز. باریک نای چیزی ؛ قسمت باریک آن . الاسله ؛ باریک نای ساعد یا ارش . (از م...
دم باریک . [ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی انبردست .
باریک نان .(اِ مرکب ) یک نوع نانی است که با آرد برنج و دراز وبشکل تقریباً بیضی درست می کنند. (یادداشت مؤلف ).
باریک نای . (اِ مرکب ) رجوع به باریک نا شود.
باریک وهم . [ وَ ] (ص مرکب ) آنکه اندیشه و پندار باریک و دقیق دارد. آنکه خیال دقیق دارد.
بله باریک . [ ب ِل ْ ل ِ ] (ص مرکب ) لاغراندام و ضعیف . به کسی که بر اثر مرضی ضعیف شده است گویند: چرا بله باریک شدی . (فرهنگ لغات عامیانه ...
دره باریک . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایزه شهرستان اهواز. واقع در 57هزارگزی جنوب باختری ایزه ، با 145 تن سکنه آب آن از...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
باریک گیر. (نف مرکب ) سخت گیر. کسی که در کارها بسیار خرده گیرد : مرد [ بوالحسن عراقی دبیر ] سخت بدخو بود و باریک گیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
باریک شکم . [ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) کسی که شکمی لاغر و خرد دارد. مُخطَف البطن . خامِص . اَهضَم . هفهاف مُسمَئِل (در مرد)، حَمیص ُالحشاء ضَسرَه (د...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.