باز
نویسه گردانی:
BAZ
باز. [ بازز ] (ع ص ) اسم فاعل از بَزّ. رجوع به بَزّ شود.
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
باز خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن . بلعیدن . (ناظم الاطباء) : هرمزان گفت مرا مکش تا یک شربت آب بازخورم . (تاریخ قم ص 303). ...
سینه ٔ باز. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دورنگ که به عربی ابلق باشد. (برهان ). کنایه از سیاه و سفید. (غیاث اللغات ) : تذروان ر...
از آن باز. [ اَ ] (ق مرکب ) از آن وقت . از آن زمان . من ذلک الزمان .
بی ریش باز.(نف مرکب ) (از: بی + ریش + باز) بچه باز. امردباز.
(عامیانه) کسی که برای فریب دیگران از یک در وارد شده و از در دیگر خارج میشود.
کنایه از دله دزدی کردن
گاینده از جلو و عقب
منصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عملی که در رایانه به وسیله دکمه "reset یا restart"انجام میشود(بدین معنا که رایانه نخست خاموش شده و سپس روشن میگردد)(واژه فرهنگستان)
معشوقه باز.[ م َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) معشوقه پرست و طالب و راغب به عشق بازی و شهوت پرست . (ناظم الاطباء) : دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم...
بامبول باز. (نف مرکب ) شیوه باز. آدمی که بامبول میزندیا بامبول سوار میکند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). حقه باز. متقلب . دغل . (یادداشت م...