باز
نویسه گردانی:
BAZ
باز. (اِخ )موضعی در سیستان . مرحوم ملک الشعراء بهار در تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 187 احتمال داده اند که محلی بوده است در سیستان . رجوع به تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 187 شود.
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بچه باز. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) کسی که پسرهای امرد را دوست دارد. (فرهنگ نظام ). امردپرست . لاطی . (ناظم الاطباء) (آنند...
پای باز. (نف مرخم مرکب ) رَقاص . پای کوب .
اسب باز. [ اَ ] (نف مرکب ) که اسب را دوست دارد. اسب دوست .
گوی باز. (نف مرکب ) که گوی بازد. که با گوی بازی کند. شخصی که چوگان و گوی بازی کند. (از برهان قاطع). || بازیگری را گویند که چند عدد گوی ...
لیس باز. (نف مرکب ) لیس بازی کننده . که با لیس بازی کند.
مشت باز. [ م ُ ] (نف مرکب ) که در بازی و مسابقه ٔ مشت زنی مهارت دارد. کسی که مشت بازی کند. مشت زن ۞ . و رجوع به مدخل بعد شود.
گرگ باز.[ گ ُ ] (حامص مرکب ) گرگ باز و گرگ بازی . در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند : چندانکه باز یوسف مشغو...
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه...
کلف باز. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نارویی است که در بخش شیب آب شهرستان زابل واقع است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کلک باز. [ ک َ ل َ ] (نف مرکب ) تبه کار (زن ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف و فاسد و کج رو (زن ). || حیله باز. مکار. نیرنگ باز. محیل .