باز
نویسه گردانی:
BAZ
باز. (اِخ ) قریه ای است به شش فرسخی مرو که گروهی از محدثان معروف به بازیون بدان منسوبند. (از تاج العروس ) (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ج 1 ص 160) (مراصد الاطلاع ). نام قریه ای به هفت فرسنگی مرو. (دِمزن ).
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
(عامیانه-مستهجن)گاینده از پس و پیش.کنایه از شخص فرصت طلب و رند.
دغلکار.فریبکار.
میمون باز. [ م َ موم ْ /م ِ موم ْ ] (نف مرکب ) آن که معاش او از بازی میمون باشد. (آنندراج ). بازی کننده با میمون و به بازی دارنده او را. کس...
میمون باز. [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 32هزارگزی شمال خاوری کرمانشاهان ...
هندسه باز. [ هَِ دِ س َ /س ِ ] (نف مرکب ) کنایه از محیل و مکار. (آنندراج ).
نیرنگ باز. [ ن َ / ن ِ رَ ] (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. (یادداشت مؤلف ). || چشم بند. حقه باز. مشعبد. (یادداشت مؤلف ). || مکار. حیله گر. (فرهنگ ...
زن یا مردی که به رغم گرایش جنسی خود ، صرفا به قصد ارضای نیاز جنسی ، اقدام به برقراری رابطه جنسی با جنس موافق می کند .
گنجفه باز. [ گ َ َج ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) آنکه گنجفه بازد. آنکه گنجفه بزند.بازی کننده با ورقهای گنجفه . و رجوع به گنجفه شود.
کرشمه باز. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه کند. معشوقی که غمزه آرد. (فرهنگ فارسی معین ). بکاربرنده ٔ ناز و کرشمه : داری تو کرشمه ...
عروسک باز. [ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عروسک بازنده . دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج ). رجوع به عروسک شود : عروسک با...