باز
نویسه گردانی:
BAZ
باز. (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش شهرستان یزد که در 46 هزارگزی جنوب باختر نیر و 13 هزارگزی راه فرعی نیر به ابرقو در کوهستان واقع است . سرزمینی است گرم با 198 تن سکنه . آبش از قنات و محصولش غلات ، اشجار، انار، سردرختی وشغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی کرباس بافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
دم باز. [ دُ ] (ص مرکب ) خرما که نیم زیرین آن پخته و نیم دیگرش نارس باشد. (یادداشت مؤلف ).
سگ باز. [ س َ ] (نف مرکب ) بازی کننده ٔ با سگ . آنکه با سگ بازی کند. || معرکه گیری که با سگ بازی کند و سگ را در رقص آورد. (آنندراج ) : اگر...
شب باز. [ ش َ ] (نف مرکب ) شخصی که شبها بازی کند و صورتهای مختلف از پس پرده نماید. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). کسی که در نمایش شب کار کند...
طرم باز. [ طُ رُ] (نف مرکب ) آنکه طُرُم بازد. رجوع به طُرُم شود.
سخت باز. [ س َ ] (نف مرکب ) کسی که در قماربازی دستی تمام داشته باشد. (آنندراج ) : شد دچارم سخت بازی در قمار دلبری هر دو عالم را به او در دا...
دره باز. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختر...
دست باز. [دَ ] (نف مرکب ) دست بازنده . کسی را گویند که آنچه دردست داشته باشد همه را ببازد و تمام کند. (برهان ) (آنندراج ). بر باد دهنده . || ...
دهل باز.[ دُ هَُ ] (نف مرکب ) طبال . (از ناظم الاطباء). طنبورچی و دهل زن . (آنندراج ). رجوع به دهل و دهلزن شود.
دهن باز. [ دَ هَم ْ ] (ص مرکب ) خندان چنانکه در پسته و امثال آن . که دهان باز دارد. (یادداشت مؤلف ) : لاله تو گویی چو طفلکی است دهن بازل...
رسن باز. [ رَسَم ْ ] (نف مرکب ) رسبازنده . ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام...