باک
نویسه گردانی:
BAK
باک . (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 8 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی تخت به شیراز واقع است .ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 100 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات وبرنج و پشم و لبنیات و شغل مردمش زراعت و حشم داری وصنایع دستی آنان قالی و جوال و جاجیم بافی و راهش مالرو است . ساکنین آنجا از طایفه ٔ بویراحمد بنام رودشتی معروف میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
باک . (اِ) ترس . بیم . (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). وحشت . هول . خوف . (ناظم الاطباء).رعب . روع . جبن . هراس . (آنندراج ). خشیت ...
باک . (ع ص ) احمق باک تاک ؛ احمق که صواب را از خطا نشناسد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق باک تاک و بائک تائک ؛ لایدری صوابه من خط...
باک . [ ک ِن ْ ] (ع ص ) اسم فاعل از بُکاء و بکی . که روان بود اشک از دیدگان او از اندوه . ج ، بُکاة، بُکی ّ. (از اقرب الموارد). باکی . گریان ....
باک . (ص ) ظاهراً معرب شده ٔ پاک بمعنی خالص و خلص . عدوی گوید: انا العربی الباک ؛ ای النقی من العیوب . (از المعرب جوالیقی ص 10).
باک . (فرانسوی ، اِ) ۞ جای بنزین گازوئیل در وسائط موتوری خاصه اتومبیل .
باک . [ ] (اِخ ) ۞ از طوایف مشرقی هند برطبق باج پران . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 150).
باک . (اِخ ) از نواحی کلان خوست به افغانستان . و رجوع به قاموس جغرافیایی افغانستان شود.
باک در ادبیات محلی شهرستان خرم بید فارس به معنای مریضی زخم ومجروح است.
بی باک . (ص مرکب ) بی ترس و بیم . دلاور متهور بی ترس باشد. (از آنندراج ) (انجمن آرا). بی ترس و بیم باشد، چه باک بمعنی ترس و بیم هم آمده ...
باک نین . (اِخ ) ۞ ناحیتی در کشن شین (هندوچین مستعمره ٔ فرانسه ) که قریب چهل هزار جمعیت و نزدیک 2500 هزار گز مربع وسعت دارد. در جلگه ٔ پست ...