اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بال

نویسه گردانی: BAL
بال . (فرانسوی ، اِ) ۞ رقص . رقص با جماعت . (یادداشت مؤلف ). مشتق از باله ۞ فرانسوی بمعنای رقصیدن . رقص با موزیک . جمعیت و گروهی که در محفلی با یکدیگر برقص درآیند. رقص در جوامع قدیم بشری وجود داشته است ، اما بدین صورت که اختصاصاً شبی جمعی زن و مرد در محفلی گردآیند و برقصند از قرون وسطی و در اروپا شروع شده است و خصوصاً در دربارهای سلاطین و کشورهای اروپائی رواج داشته است . در فلورانس خاندان «مدیسی » و در فرانسه دربار فرانسوای اول و هانری دوم مشوق این امر بوده اند. چندی بعد، هانری چهارم و لوئی سیزدهم و لوئی چهاردهم مجالس خاص این گونه رقص را ترتیب میدادند.از قرن 18 ببعد، بال در جزء برنامه ٔ تآتر و نمایش نیز درآمد و سپس عامه هم در این مراسم شرکت نمودند.
- بال بلان ۞ ؛ رقص دسته جمعی مخصوص دختران که زنان شوهردار حق شرکت در آن ندارند.
- بال دانفان ۞ ؛ رقص دسته جمعی خاص اطفال .
- بال دوتت ۞ ؛ نوعی رقص دسته جمعی که رقصندگان باید با سر و صورت پوشیده و مسخره در مجلس درآیند ورقصند.
- بال ماسکه ۞ ؛ نوعی رقص دسته جمعی که معمولاً رقصندگان چهره ٔ خود را با ماسک (صورت مصنوعی ) بپوشانند و هر کدام به چهره ای خاص درآیند و بسا این چهره ٔ مصنوع صورت حیوانات دارد. و نیز رجوع به بالت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۸ ثانیه
پرواز کردن
فراغ بال . [ ف َ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال : ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پر...
سوخته بال . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بال و پر ریخته : با بلبلان سوخته بال ضمیر من پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی .سعدی .
شکسته بال . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). شکسته بازو. شکسته پر : کآن مرغ شکسته بال چونست کارش ...
کوتاه بال . (ص مرکب ) مخفف کوتاه بالا است و بالابه معنی قد. (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
شاخ و بال . [ خ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) شاخه های درخت : از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه که در آن حوالی بود دسته هاء فراوان بتعاون دستها ...
همایون بال . [ هَُ ] (ص مرکب ) مبارک . مرغی که پرواز او خجسته و مبارک است : همای همایون بال جاه و جلال ... (حبیب السیر ج 3).
بال بریده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که بال وی قطع شد باشد. پرنده که بالش بریده باشند. بال کنده . || که پریدن نتواند. که بسبب قطع با...
بال شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن بال . خرد کردن بال . انکسار بال اعم از بال آدمی یا طیور. || شکسته شدن بال . خرد شدن بال . |...
بال کشیدن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) کشیدن بال . ممتد ساختن بال . گشودن و گستردن بال . || پروبال گشودن . به پرواز آمدن . || بمجاز، بزرگ شدن . ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.